اولین عکس 3x4 زندگی
خوب چند وقته نرسیدم وبلاگتو اپدیت کنم ......شروع میکنیم از اولین عکس 3x4 زندگیت.... واسه دفترچه بیمه و پاسپورتت عکس میخواستیم رفتیم عکاسی رضا تو ایت الله کاشانی ،تو هم طبق معمول تو ماشین سوار که شدی خوابیدی .... اونجا بیدارت کردیم ولی خواب الود بودی ....اقای عکاس گفت بشونینش رو صندلی!!!!!گفتم اقا این هنوز 2 ماهش نشده گردن نگرفته نمیشه ولش کرد گفت خوب دستتتون رو بدارید پشت گردنش نه سرش که تو عکس معلوم نباشه صندلی هم خیلی خشک بود....خلاصه تو هم خواب الود (در حدی که اقای عکاس که عکس گرفت من بغلت کردم 2 ثانیه نشد خوابت برد!!!) ،وقتی خواب الود کلی باد میندازی تو قبقبت عکسی شده بیا و ببین.....عکسو فرداش گرفتیم به قول بابات شدی مثل این خان ها ، ب...
نویسنده :
سمانه - امیر
13:26
کیمیا داره بزرگ میشه
دختر گلم داری روز به روز بزرگتر و خوشگلتر و خانم تر میشی....اینم سنداش...... هورا من بزرگ شدم .......من دیگه 57 روزمه.... حالا نی نای نای نی نای نای..... وای بیچاره شدمممممممم........ بازم من....... (یعنی آینده چی میشه؟!!!!!!من نگرانم....) قربون این لپات دخمل گلممممممم..... ...
نویسنده :
سمانه - امیر
11:25
طریقه جدید خوابیدن
مامان و بابا دارن سعی میکنن که یادت بدن خودت بخوابی ..... تا حدی هم موفقن بیشتر موقع ها رو خودت میخوابی مگر اینگه خوابت نبره و حسابی کلافه بشی میان کمک و رو پا میخوابوننت ولی بغلت نمیکنن.... هرچند من از خدام هست که بغلت کنم و سریع تر هم میخوابی ، ولی ما میخواییم که عادت نکنی و بعدا خودت اذیت نشی و راحت تو اتاقت بخوابی عزیزم حالا تو این پروسه میذاریمت توی گهواره، تو هم طبق عادت قدیم یعنی از همون نوزادی میری میچسبی به دیوار گهواره و پتوت هم میپیچی دور خودت و سعی میکنی بخوابی اگر هم در خوابیدن موفق نبودی پناه میبری به دست خوردن (یا دو تا دستتو مشت میکنی و حمله میکنی یا به دوتاش یا یکیش و ملچ ملچ میمکیشون) و مام...
نویسنده :
سمانه - امیر
23:26
عید فطر و اولین عکس آتلیه
دیروز عید فطر و سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا بود..... صبح همگی رفتیم مسجئ صادقیه نماز عید و تو گل هم واسه خودت خانم خوابیده بودی و خوابای خوش میدیدی تا نماز تموم شد. اینم عکساش که داشتیم میرفتیم.... واسه سالگرد گفتیم چکار کنیم که امسال خاص بشه واسمون چون سال اول هم من هم بابا چند روز بعد سالگردمون دفاع داشيم تو ماه رمضون هم بود هيچ كاري نشد بكنيم....سال دوم هم افتاد 20 رمضون شب قتل و احيا بازم نشد كاري كنيم حالا امسال كه عيد فطره ميخواستيم خاص بشه....رستوران رفتن به خاطر الرژی تو و در نتیجه رژیم من ممنوع بود....حوصله مهمون داریی هم نداشتم،کیک هم به همون دلیل الرظزی ممنوع بود رفتیم اتلیه که ع...
نویسنده :
سمانه - امیر
20:46
مامان و بابا بی کیمیا
وقتی کیمیا با چشمها و حرکاتش حرف میزنه.....
جرات داری بیا جلو...... یعنی چی شده؟!!!!!چه خبره؟!!!! وای خدای من..... ...
نویسنده :
سمانه - امیر
22:23
کیمیا و اولین طبیعت گردی
بلاخره 40 روزت تموم شد و بیرون رفتن ازاد..... پنجشنبه به دعوت خاله ندا رفتیم باغشون تو کردان.... خیلییییییییییییی خوش گذشت بعد از کلی وقت یعنی بعد 1 سال که تو اومدی تو دل من ورجو و ورجه و بدو بدو کردم.... کلی کیف داد تو هم حسابی حال می کردی و خوشکل خودتو ول میکردی تو بغل و تابلو از این هوا و بادی که تو صورتت میخورد حال میکردییییی.... یا واسه خودت تو پشه بند اروم خوابیده بودی.... اینم عکساش: بخورم تو فرشته کوچولومووووووووووو وای که چه حالی میده اینجا هواااا اینم یه عکس از من با مامان و با بابا.... اینجا هم داری سعی میکنی باد گلو بدی مامان...یکی از سخت ترین قسمت های بچه داری ...
نویسنده :
سمانه - امیر
15:46
کیمیا و الرژی
اینم یه عکس از موقعی که الرژیت به خاطر یه چیزی که من خوردم اوت کرده و مریض و کلافه ایی....بمیرم من مامان جون..... کلافه مامانننننننننننننننن ...
نویسنده :
سمانه - امیر
18:57