کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

اولین تلاش ها برای سینه خیز رفتن هر چند ناکام!!! (21 / 10 / 1390)

بعد از اولین دمر شدنت خیلی علاقه ایی نداشتی ادامه بدی....ولی  بلاخره این روزا به خودت زحمت میدی و هی دمر میشی ولی نمیتونی برگردی و کار تو شده دمر شدن و بعدش داد زدن واسه نجات و کار من شده برگردوندن تو .....امروز اولین تلاش ها رو برای سینه خیز رفتم رو داشتی ولی به جایی نمیرسید.....تو میتونی تلاش کن عزیزمممممممم اینم یه عکس از شیطونی تو تخت:   ...
17 بهمن 1391

محض خنده .....

چند روز پیشا بابات این بلا رو سرت اورد منو صدا کرد ازت عکس بگیرم ....قربونت برم که تازه کلی بزرگ شدی ولی هنوزم تو قوطی کفش جا میشی هههههه باید بگم قبل عید شروع کردی سینه خیز رفتن یعنی تقریبا 8 ماه و نیمگی ...ای تنپل مدل سینه خیزت هم مثل کرمه ههههه... باسن رو میدی بالا میخزی جلو خیلی بامزه است تازه حرفه‌ایی هم شدی  تو این دو هفته تند تند اینکار رو میکنی کلی باحاله..... ولی چون خیلی و زود جلو نمیای مثل روروئک کل مسیری که با سینه خیز میای غر و نغ میزنی ههههههه دیروز به راحتی و به تنهایی نرده تخت رو گرفتی ایستادی و یه مدت طولانی هم خودت رو نگه داشتی افرین ولی چهار دست و پا فقط حالتش رو 2 روزه میگیری و یه قدم میای تالاپی می...
16 فروردين 1391

13 به در

١٣ به در به دلیل کار زیادی که داشتیم و تازه هم از سفر اومده بودیم تو خونه بودیم فقط عصر یه نیم ساعتی رفتیم پارک اباذر بغل خونمون...همین که از در زدیم بیرون ذوق و تو کالسکه پا میزدی از خوشحالی ....یه نیم ساعت که با کالسکه چرخیدیم خوابت برد برگشتیم...    تو هیمن پست تا یادم نرفته بگم از عیدی بابایی ...از اونجایی که نینی کچلت رو خیلی دوست داشتی ولی به لقاالله پیوسته بود... دوست داشتم واست یه دونه بگیرم ...یه روز که بیرون بودیم گیر دادم به بابایی که میخوام بگیرم...اونم میگفت نه منم مگه ول کن بودم تا اینکه دیگه گفت من یدونه واسش خریدم گذاشتم .... ولی نمیخواستم بگم ...اما من نزاشتم هههه....خیلییی مونده بود به عید ...دست بابا درد...
15 فروردين 1391

سفرنامه نوروز ۱۳۹۱

اولین سفر ٤٥ روزگی ٢ روز کردان دومین سفر ٢ ماهگی ٢ هفته شیراز سومین سفر ٦ ماهگی ٥ روز دبی چهارمین سفر ٨ ماه و نیمگی یک هفته شیراز(نوروز ٩١) پنجمین سفر تقریبا ٩ ماهگی ٤ روز شمال(نوروز ٩١) روز ٢٤ اسفند ساعت ٩ شب به مقصد شیراز حردکت کردیم گفتیم شبانه بریم که تو بخوابی و این مسیر طولانی رو کمتر اذیت بشی ولی شما تا ساعت ٣ شب تو ماشین بازی میکردی!!! اروم اروم رفتیم و تا ساعت ١٥:٣٠ رسیدیم خونه بابا جون اینا ....بد نبود خیلی اذیت نکردی فقط خیلی ورجو وورجه کردی که من خیلی خسته و کلافه شدم ولی شما حال میکردی..... چند روز اول خونه بودیم و تا سوم که شیراز بودیم به عید دیدنی بسیار فشرده گذشت....خوب بود ولی شما نمیدونم از الرژیت بود که اوت کر...
15 فروردين 1391

حلول سال یک هزار و سیصد و نود و یک مبارککککک

امسال اولین سال حضور تو در کنار ما بود .... واقعا قشنگ بود....واست سال و سالهای خوبی تا آخرش آرزو میکنم مامان جان ...دوست داریم عسیسمممم یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش ...
15 فروردين 1391

برنامه غذایی

تصمیم گرفتم یه آرشیو روزانه از مواد غذایی که در طول روز میخوری درست کنم ....با روز گذشته شروع میکنم  و سعی میکنم اگر شد هر رور اگر نه هر چند روز یکبار آپ کنم ولی مال همه روزا رو بزارم : دو شنبه 22 اسفند 1391: ساعت 12:40 ---->  12 قاشق سوپ آبکی تقریبا یه پیاله ماست خوری کوچک ساعت 1:40 ----> شیر نمیدونم چقدر ولی کلا شیرخوردن هات بین 2 تا ماکزیمم 5 دقیقه هست ساعت 4 ----> 40 سی سی اب سیب ساعت 5 ---->  شیر ساعت 6:50 ---->  شیر ساعت 9 ----> 12 قاشق سوپ آبکی ساعت 10:40 ----> شیر و خواب ساعت 11:20 بیدار شدی!!! ساعت 12:30 ----> شیر و خواب ساعت 4 و 6:30 و 10:15 تو خواب شی...
24 اسفند 1390

کیمیا و 9 تا دوستش

جعه 12 اسفند 9 تا مهمون گل داشتیم....9 تا نینی خوشگل با مامانشو .....خیلیییییییییییییییییییییی خوش گذشت .... کلا با حال بود 9 تا نینی این اسباب بازی اونو میکشید ...اون یکی از اون میگرفت همتون یه چیزی تو دهنتون که هیچ کدون هم مال خودتون نبود ههههههه همه اسباب بازی ها به دهن همه متبرک شد.....اون پستونک از دهن اون یکی میگرفت...اون یکی شیشه شیر اون رو میخواست ....خلاصه فیلیمی بود دیدینیییییییییییییییییییی... من که  خیلی حال کردمممممممممممممممم خوش گذشت...به شما نینی ها هم فکر کنم خوش گذشته باشه ....به شما که حسابی خوش گذشت ....حسابی گیس کشی کردی ظاهرا .... قلدری بودی واسه خودت.... کیمیا خانم میزبان مهمون اولی که اومد زهره جون و ال...
20 اسفند 1390

اندر احوالات کیمیا در پایان ماه 8 ام زندگی

از بازی مورد علاقت میگم جوجه: دالی بازی: از هر نوعی .....به خصوص وقتی من برم پست در و یه دفعه بپرم جلوت ...کلی قهقه میزنی.... لاک لاک بازی: یه ظرف لاک لاک میزارم رو صورتت ...نمیدونم از چی ولی شدیدا قهقه میزنی ههههههه فکر کنم از اینکه صدات توش میپیچه و دنیا رو کدرتر میبین کیف میکنی چادربازی:به محض اینکه من چادر نماز سرم میکنم ذوق میکنی پاهاتو محکم میکوبی زمین از ذوق که باهام چادربازی کن منم چادر رو تند تند رو صورت میکشم و بر میدارم و تو کیف میکنی..... کلاغ پر:خیلی دوست داری فعلا فقط با دقت نگاه میکنی و لبخند مزنی ...تو کفی که من دارم چکار میکنم هی پر پر میکنم ههههه لی لی حوضک:از اونجایی که شدید قلقلکی هستی کلی میخندی از بازی دیگه ...
20 اسفند 1390