کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

درگیری های ما و کیمیا در روزهای اخیر

1390/5/16 21:57
نویسنده : سمانه - امیر
504 بازدید
اشتراک گذاری

ای خدا که چقدر این موجودات(نوزادان) باحالن نیشخند، کلا درگیرن زبان،تو خواب یه دفعه بلند میخنده، گریه شدید میکنه، غرغر میکنه ،زور میزنه.....قربونت برم من....

درگیری اصلی ما وکیمیا شب هاست ، اوایل خوشحال بودیم میگفتیم اخی چه بچه خوبی شب ها میخوابه ولی غافل بودیم که بلههههههه مونده تاهویت نشون بده.....این فسقلی از دل درد یا چیز دیگه نمیدونم، شب ها خوب نمیخوابه یا من یا امیر باید راهش ببریم یا بغلش کنیم وگرنه جیغ های بنفشی میزنه که بیا و ببین  ،پیداست خوابش می یاد ولی خوابش نمیبره و به خودش میپیچه و کلافه میشه و نتها راه چیه؟ گریه و جیغ خنده....اخی بمیرم اینقدر کوچیکه هنوز که پستونکم نمیتونه درست بگیره تا بیاد نفس بگیره از دهنش میفته خنده، پس ما بازم باید تو دهنش با دست نگه داریم یعنی فرقی با بغل کردن نداره کلا سر کاریم در هر دو حالت....فربونت بره مامان فسقل من ....

چند تا عکس جدید هم از میزارم :

میگم کلا درگیره ماچ،خوابیدنشو خدااااااااااا(اینجا 24 روزه هستی گلم)

من قربون اون خندیندت برم مامان که همه خستگی هام در میره عزیزممممم(اینجا هم 23 روزه هستی خوشگلم)

کیمیا متفکر و خوشتیپ ما ،بخورمت عزیزم ......هر کی میبینه ماشالا یادش نره بگه به دخملم چشمک (سه هفتگی)

اینم جدیدترین عکس کیمیا نفس و باباش که من خیلی دوسش دارم،منم که کلا اوتم چون فقط من ذوق دارمو و عکس میگیرم ولی هیچکس از من نمیگیرهگریه،آخرشم خودم باید به خودم حال بدم بزار 1 ماهت بشه از خود راضی

هر دوتون یه دنیا دوست دارممممممممممماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان اریا
9 مرداد 90 10:37
سلام مامان کیمیا جون
خیلی نی نی تون خوشمله.ایشالله همیشه سلامت باشه

مرسی گلم ایشالا نینی شما هم همیشه سلامت باشه....
دایی بنی جون
9 مرداد 90 10:59
سلام
مامان این فندق های تو خواب با فرشته ها بازی می کنن برای همین در گیرن برای بی خوابی و دل دردش تا سه ماهگی هستش بعد از اون راحت می خوابن. این تجربه ایی بود که بعضی شب ها تجربه کردیم خدا صبرتون بده
وبلاگ بنی هم سر بزنید خوشحال میشه


اوخی چه نینی ناز و کپلی خدا حفظش کنهواست
،امیدوارم واقعا تا سه ماه خوب بشه
مامانی
10 مرداد 90 12:04
سلام سمانه و امیر عزیز، این قدر که قربون بچتون میرین آدم هوس بچه می کنه، بچه تون خیلی نازه، منم نی نی ی ی ی میخوام! تازه 2 ماهه عروسی کردم شوهرم نی نی نمی خواد. قربون بچم بشم الهی
سارا
10 مرداد 90 15:09
سلام سمانه جون ....
ماشالاش باشه این دخمل طلات


مرسی
مامان سمیه
10 مرداد 90 15:22
سلام خانوم.بیام تو نی نی بلاگ حتما میام تو بلاگ کیمیا .یه ارتباط حسی با خودت و نی نی دارم.خدا حفظش کنه


ممنون عزیزم،شما لطف دارید....
ایشالا اقا پارسا شما هم به سلامتی بیاد موقع زایمان و شیر دادن منم و کیمیا رو هم دعا کن که زود خوب بشه حالش
بوسسس




زیبا
10 مرداد 90 16:19
سمانه جان سلام... توی نی نی سایت مطلبت رو خوندم..
پسر من هم به لبنیات حساسیت داشت و داره!
کاملا میفهمم چی کسیدی و میکشی...
اما اول و آخرش چارش تحمله... تازه تو زود فهمیدی... من خیلی دیرتر از تو فهمیدم و نگرانیش منو کشت!!!
حالا دیگه عادت کردم...
سمانه جان دکترها هم ترجیح میدن تو هیچی نخوریب و تا یک سال شیر خودت رو بهش بدی...
من تا 9 ماه شیر خودم رو به پسرم دادم ولی بعدش دیدم بهتره شیر خودم رو نخوره... اینجوری بیشتر وزن میگرفت...
اگه باز هم کمک خواستی بهم بگو... سوالی هم داشتی بپرس عزیزم...
صبر و تحمل یادت نره
گل نازت رو هم ببوس


ممنون گلم تا کی باید رعایت کرد زیبا جون؟
مرسی از دلداریت....
الهه
11 مرداد 90 12:14
سلام سمانه جان خوبی مامانی؟چه عکسای جالبی گرفتی !البته ماشاله نینیتون جالبهداغشو نبینیدوربینو بذار رو پایه از خودتم عکس بگیر جالبترم میشن


مرسی گلم ،خوبم تو خوبی اقا مهدی خوبن؟گرفتم ولی امیر هم مثل اقا مهدی دیگه