درگیری های ما و کیمیا در روزهای اخیر
ای خدا که چقدر این موجودات(نوزادان) باحالن ، کلا درگیرن ،تو خواب یه دفعه بلند میخنده، گریه شدید میکنه، غرغر میکنه ،زور میزنه.....قربونت برم من....
درگیری اصلی ما وکیمیا شب هاست ، اوایل خوشحال بودیم میگفتیم اخی چه بچه خوبی شب ها میخوابه ولی غافل بودیم که بلههههههه مونده تاهویت نشون بده.....این فسقلی از دل درد یا چیز دیگه نمیدونم، شب ها خوب نمیخوابه یا من یا امیر باید راهش ببریم یا بغلش کنیم وگرنه جیغ های بنفشی میزنه که بیا و ببین ،پیداست خوابش می یاد ولی خوابش نمیبره و به خودش میپیچه و کلافه میشه و نتها راه چیه؟ گریه و جیغ ....اخی بمیرم اینقدر کوچیکه هنوز که پستونکم نمیتونه درست بگیره تا بیاد نفس بگیره از دهنش میفته ، پس ما بازم باید تو دهنش با دست نگه داریم یعنی فرقی با بغل کردن نداره کلا سر کاریم در هر دو حالت....فربونت بره مامان فسقل من ....
چند تا عکس جدید هم از میزارم :
میگم کلا درگیره ،خوابیدنشو خدااااااااااا(اینجا 24 روزه هستی گلم)
من قربون اون خندیندت برم مامان که همه خستگی هام در میره عزیزممممم(اینجا هم 23 روزه هستی خوشگلم)
کیمیا متفکر و خوشتیپ ما ،بخورمت عزیزم ......هر کی میبینه ماشالا یادش نره بگه به دخملم (سه هفتگی)
اینم جدیدترین عکس کیمیا نفس و باباش که من خیلی دوسش دارم،منم که کلا اوتم چون فقط من ذوق دارمو و عکس میگیرم ولی هیچکس از من نمیگیره،آخرشم خودم باید به خودم حال بدم بزار 1 ماهت بشه
هر دوتون یه دنیا دوست دارمممممممممم