قهرمان کوچک من .....
خدا میدونه هر وقت این عکس رو میبینم چقدر میخندممممممممممممممم عاشقتم
اول شرح بدم چی بوده ماجرا:
مامان داشت جارو میکرد....منم که عاشق جارو برقی ...هی جارو برو من برو... همش دنبال دسته جارو بودم که دست مامان بود ..اونم هی میبرد اینور هی میبرد اون ور.... من که بهش نمیرسیدم!!!...بعد مامانی خستش شد و خاموشش کرد صدا نمیداد دیگه...منم رفتم سمتش دستشو بلند کردم...اَاَ اَ اینقدر سنگین بود که خدا میدونه ولی... من بلندش کردممممممممم هیچ تازه باهاش راه رفتم یه سه چهار قدم که رفتم مامان عکسشو گرفت ..اومد فیلم بگیره ....اخه خیلی باحال بودم خودم هم میفهمیدم !! یهو جارو ول شد رو پام منو میگییییییییییی اول اینطوری شدم بعد در برو به جیغ و گریه ....
ولی خودم کیف کردم زودی هم یادم رفت
مامان :الهی بمیرمممممممم من که جیگرم کباب شد ولی خیلی محکم نخورد با دیدن یه جوجو هم به سرعت یادت رفت.....تا تو باشی با هر چیزی کار نداشته باشی جوجه.....
اینم همون یه دونه عکس .....
میدونی جالب چی بود که با همین ژست و ریخت اون چند قدمو راه رفتی هههههه یعنی پاها باز دستها به این فرم ...یعنی پیدا بود اخر زورتو داری استفاده میکنی ....فقط از شاهکار خودت ذوق میکردی و میخندیدی و میرفتی ....وای بخورم تو رو منننننننننننننننننننن