واکسن 2 ماهگی(سه شنبه 14 شهریور 90)
واسه واکسن 2 ماهگی بردیمت پیش دکتر برخوردار، خیلی مهربون بهت زد ولی کلی دردت گرفت و گریه کردی و یه کم هم خون اومد(بمیرم الهی)....شب هم از 7 گریه کردی تا 3.5 صبح فقط هم رو دوش اونم رو دوش بابایی اروم میشدی(طفلی بابات پدرش دراومد)خیلی اذیت شدی، تب هم تا 38.2 شب اول کردی،مشکل بزرگ ابن بود تو همیشه 2 ساعتی 1 بار شیر میخوردی اون شب از 6 عصر که شیر خوردی تا 1.5 شب سینه نگرفتی، ما هم مجبور شدیم یا شیشه و قطره چکون با زور 40 سی سی بهت بدیم که قندت نیفته،عزیز دلم ...جیگرم کباب بود دو روز این طور بد حال میدیدمت....از خدا تنها خواستم اینه که همیشه سالم باش مامان و ارزو میکنم خدا همه نینی های طفل معصوم رو که مریضن شفا بده چون کاملا درک میکنم که چقدر سختهههههههههههههه......
خوب عکسای روز از یادنرفتنی و سخت.....
اینجا از دکتر اومدیم هنوز خبر نداری که چه بلایی سرت اومده
اینم جای واکسنت
اینم همون شب که فقط رو شونه آروم بودی رو دوش بابایی بیهوش شدی...بابا تکون میخورد تو جیغ میزدی
اینم روز دوم واکسن که ارومتر بودی و خوابیدی و مامان هم واست کمپرس گرم گذاشته....