کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

بازی کردن کیمیا

1390/11/25 18:32
نویسنده : سمانه - امیر
1,173 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من کیمیا، صاحب عکسی که در زیر مشاهده میکنید هستم ....بازی کردن من جریانات داره که مامانم یه کمش رو میگه هههههه

اول از خرابکاریت بگم یا فضولیت؟!!!متفکرزبان

نه اول چند تا عکس از بازی کردنت خومشزت میزارمزبان

بازی تو تخت که البته خیلی نمی مونی !!!!فکر کنم احساس اسارت میکنی ...تازه باید همش منو هم ببینی !!!!

در توضیح عکس زیر باید بگم که :چون یه کم سرما خوردی... بابا این پشتی مبل رو گذاشته اونجا که از زیر در بالکن باد سرد به خانم خانما نخوره....صبح که پاشدم دیدم این جایگاه رو واست درست کرده و رفته.... کی میره اینهمه راهوووووووووو ....قربونش برم(تو نه ها باباییچشمک)

بعدش جونم بگه از خرابکاری هات ههههه....یه عروسک داری که خیلیییییییییی دوسش داری کلا نصف روزم داری با اون بازی میکنی....چه طوری؟!یقه این بنده خدا رو میگیری با تمام انرژیت بالا و پاینش میکنی و تکونش میدی بعد هم پرتش میکنی تا کجا اباد...یه مدت بی خیالش میش و میری سراغ اسباب بازی های دیگه ولی دوباره با غلت زدن همه تلاشت رو میکنی و بدستش میاری و دوباره روز از نو روزی از نو.....روز اول این بنده خدا نینی کچل شما خیلی شیک تشریف داشتند ....جورابی داشت کلاهی داشت!!!همون ثانیه های اول ترتیب کلاه و جوارب رو دادی....یه چند روز گیر دادی به پستونکش که ازش آویزون بود و کلی خوردیش....البته هنوز هم پستونکش بعد از یقش تقریبا حرف اول رو میزنه ها.....چند روز بعدش دیدیم چین های پایین دامنش پاره شده!!!!یه 2 هفته پیش دیدم شلوار این بنده خدا نیست و اون جسمی که تو شکمش بوده و باهاش مامان بابا میگفت تو دهن شما تشریف داره!!!!!!تعجب....خلاصه این جسم بیچاره هم دیگه صدا نداد ...اون روزی بابا بازش کرد بهم نشون داد دیدیم باتریش از بس کرده بودی تو دهنت زنگ زده!!!!!!!!!!صبح که دیگه یه دفعه ایی دیدیم هی وای من پاهشو کندی و تو دهنته و با تمام وجودت احساس  قدرت میکنی هههههههههه

ببین چه بر سر این بدبخت اوردی!!!!

داری میگی دیگه مردی!!!!!

اینی که دستت هست محتویات شکمش هست که باهاش حرف میزد بیچاره!!!!

اسباب بازی دومی که خیلی دوسش داری و تقریبا از 3 ماهگی باهاش سرگرم میشدی و کلی دوسش داری و هنوز ازش خسته نشدی یه هرم هوشه که شکل مرغه و قد قد میکنه و اهنگ میزنه .....ولی سالمه .....هنوز موفق به زدن  اسیبی جدی بهش نشدیهیپنوتیزملبخندیعنی اون خیلی پوستش کلفته وگرنه تو با شدت تمام قطعاتشو رو این اون ور پرت میکنی.....کی بتونی از موجودیتش که هرم هوشه و در واقع جورچین بهره ببری نمیدونم!!!

ولی مامانی مال خودته هر کاری دوست داری باهاشون بکن ..فقط با تیبل میت و سیم لپتاپ من کاری نداشته باش ههههه همه رو بکش و نابود کنابرو

اینقدر کشیدی تا از برق کشیدیش فضول خانممممم

دیگه با غلت زدن به همه جا میرسی و خدا رو شکر به همه چیز هم کار داری....کم کم وقتشه که همه چیز رو از جلو دستت جمع کنم و کشو ها هم چسب بخورهنگران

 

کی بودددددددد کی بود؟اینا که مامانم گفت من نبودم که ....ببینید من چه خانم نشستمممممم هههههه

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

سپید مامان علی
25 بهمن 90 18:51
ای جااااانم..........چه با حال بازی میکنه........ای خدااااا چه با تعجب پای کنده شده عروسکشو نگاه میکنه......خیلی خوردنی هستی به خدااااااااااااااااااااااااا.......دوست دارم
مهسا
26 بهمن 90 12:57
ماشا ا... به کیمیا جون شیطون خودم قربونت برم عزیزم بوسسسسسسسس
ثمین
26 بهمن 90 20:42
سلام اومدم ازتون دعوت کنم تا از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیس دیدن کنید منتظرتون هستم
خاله فهیمه
27 بهمن 90 1:13
نازی!
قشنگ یادمه موقعی که بازی رو خریدیم!
ببین به این نمی گن خرابکاری می گن مهندس بازی
راستی من این عقیده رو دارم که از جلوی بچه ها نباید چیزها رو جمع کرد تا بچه یاد بگیره که به هر چیزی نباید دست بزنه خیلی سخته اما شدنی هست و وقتی میری جایی اعم از مغازه تا مهمونی راحت تر هستی البته چیزهای خطرناک باید جمع بشه مثلا چیزهای کوچولو که می تونه بخوره!
سمانه جونم حواست به باتری های ساعتی که اسباب بازی ها می خورن باشه که خیلی خیلی خطرناک هست و بچه ها عاشق اینن که نوش جان کنن!
خلاصه اینکه کلی دلم هواتو کرده و دلم می خواد دخملت رو دندون بگیرم


قربونت برم فهمیه جون منم همینطور ...شدیم مثل 2 تا جن و بسم الله من هستم تو نیستی تو هستی من نیستم هههههه....
مامان ریحانا
28 بهمن 90 1:36
سلام
آخی عزیزم ریحانه ی منم از این مدل شلوارت ( زنبوریه ) به سن کیمیا جون داشت من عاشقه این لباسش بودم مخصوصا شلوارش
ماشالا کیمیا جون گازشو رو گرفتی و زود داری پیش میری ها
تا چند وقته دیگه خونه ی شما هم بی جاذبه میشه سمانه جون
راستی همیشه به این سفرا ( دبی )
قیمت ها چطور بود ؟


خیلییییییییییی گرون بود عزیزم اصلا فایده نداره
مهدیه مامان همتا
30 بهمن 90 11:21
ههههههههههه کلی خندیدم بیچاره عروسکههههه از الان اینقد شیطونی بزرگ بشی چی میشی
خاطره مامان بردیا
1 اسفند 90 13:35
دخمل ما خانومه. مامانی مگه ندیدی تو عکس آخری چه خانوم و ساکت و مظلوم نشسته؟ آخه چرا تهمت می زنی ؟! راستی دست بابا امیر مهربون درد نکنه ( محبت این باباها من و کشته که یهو قلنبه می شه )
خاطره مامان بردیا
1 اسفند 90 13:36
راستی منم تیبل میت دارم... ولی جمعش کردم گذاشتم توی کمد. منم بیارم و لپ تابم و بزارم روش ایده خوبی بود متشکرم