کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

دخترک من

1390/11/28 0:16
نویسنده : سمانه - امیر
735 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی کیمیا نخواد عکس بگیره ههههههه

ای شیطون که اینقده میفهمیخنده

دیدم اون عروسکت رسما از زندگی ساقط شد یه نو واست آوردم بلکه یه من کمتر غرغر کنی....اخه از اسباب بازیهات که خسته میشی غر میزنی و هیچی جز یه بازی جدید و اسباب بازی جدید ریستت نمیکنه ههههه

وقتی بهت دادم اول کلاهش درآوردی ولی این یکی کچل نبود شروع کردی به کندن نخ نخ موهاش!!!خوشمزه

دیدم داری موهاشو میکنی!گفتم یه وقت میخوری خطرناکه حسن  ازت گرفتمش!!!ههههه داری میگی کجا بردیش تازه داشت ازش خوشم میومد!!!!

درگیری کیمیا واسه خوابیدن:

اینقدر بالا و پایین میشی و میچرخی و با پتو درگیر میشی تا بخوابی ...اگه به اندازه کافی خسته باشی که موفق میشی و میخوابی ...اگه نه خدا خودش به داد مامان برسهچشمک ههههه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مهسا
28 بهمن 90 19:30
ماشا ا... به کیمیا جون شیطون وشیرین قربونت برم عسلم بوسسس
مامی مهدیس
29 بهمن 90 17:25
الاهیییییی خب دوست نداله دیگهههههههه
مامی مهدیس
29 بهمن 90 17:25
الاهیییییی خب دوست نداله دیگهههههههه
مهدیه مامان همتا
30 بهمن 90 11:17
دخملی من ناز داره نازش خریدار داره قربونت بره خالهههههههههههههههه
صوفی مامان رادمهر
30 بهمن 90 13:14
چقدرررر چشمای نازت رو دوست دارم کیمیا...هزارماشاالله
sara
30 بهمن 90 19:11
به به چه تاب قشنگی ...خوب دویت ندارم عکسس مامان
سپید مامان علی
1 اسفند 90 8:06
مامانی خسته شدم بس که ازم عکس انداختی(از زبان کیمیا جونی) عزیزم دونه دونه موهای سر عروسکتو میکنی........عاشق شیطنت هاتم
خاطره مامان بردیا
1 اسفند 90 9:35
عاشق اون عکس سومی ام که مامان سمانه بدجنس و خسیس عروسک و ازت گرفته
هدی مامان مبین
1 اسفند 90 17:15
خیلی ژست هات نمکه خدا حفظت کنه جیگر کوچولو
خاله فهیمه
1 اسفند 90 23:42
سمانه جون یه تعداد از اسباب بازی هاش رو بر دار بعد از یک هفته بهش بده براش جدید میشن!!!!! بچه هستن دیگه گول می خورن مثه آب خوردن البته بعضی وقت ها و گول می زنن مثه آب خوردن


کردم اینکارو واسه 5 دقیقه واسش جدید بوده بعد یادش اومده هههههه
سیده هاجر حسینی
7 اسفند 90 17:55
وای چقد نازی تو کیمیا......
من احتمالا دیگه هر روز بیام اینجا....از دیشبم که تولدم بود اومدم خونتون دیدمت بیشتر دلم هواتو میکنه....



قدمت رو چشم ما خاله
سیده هاجر حسینی
8 اسفند 90 15:53
دالییی خیلی سوژه هات قشنگن مامان سمانه...