کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

من و 11 ماهگیم

1391/3/17 11:44
نویسنده : سمانه - امیر
515 بازدید
اشتراک گذاری

خوب بعد از تاخیر طولانی برگشتیمممممممم...مامان غول امتحان جامع رو هم به هر بدبختی بود گذروند و خلاصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصص...هوراااااااااااااا

نمیدونم از کجا باید شروع کنم بعد از اینهمه تاخیر و کارای و اتفاقات جدید تو زندگی دخملی.....

بهتر اول بگم که خیلییییییییییییییییییی شیطون شدی رسما از در و دیوار بالا میری...با عکس کم کم شرح احوال تو و خودم رو مینویسم

در تاریخ 5شنبه 7 اردیبهشت رسما شیر خشکی شد....علتش هم به دلیل الرژی شدیدت و درگیری های که تو این مدت داشتیم بود و فقط به خاطر سلامتی خودت و زودتر خوب شدنت این تصمیم گرفته شد و از اویل 10 ماهگی کم کم شروع کردیم و ت یک پروسه یک ماهه یه شیر خشک و شیشه عادت کردی و من اخرین باری که بهت شیر دادم 5شنبه 7 اردیبهشت ساعت 3 شب بود و شنبه هم رژِیمم رو بعد از 10 ماه شکستم......

از تخت و میز وسط و عسلی ها میری بالا !!!اون روز یه لحظه دیدیم از عسلی بغل میز تی وی رفتی بالا و از اسپیکر های home teater اویزون شدی!!!عکس نداری چ.م من فقط پریدم اوردمت پایین چون فوق العاده حرکت خطرناکی بود.....فکر دیگه میشه گفت از 1 خرداد به راحتی و مسلط عملیات بالا رفتن از هر جایی رو شروع کردی....با یه دست به همه جا گرفته و راه میری ...پاهات قوی شده و مسلط راه میری ....کابینت ها از دست تو در امان نیست اصلاااااااااا با ملاقه و کفگیر دراشون رو بستم تو هم با دو دست دو تا دستگیره ها رو با تمتم قوا میکشی که باز بشه و وقتی نمیشه چون میکنی با داد زدن سر در کابیت که باز شو ههههه فیلم دارم ازت کلی خنده داره هههه

از 4 خرداد شروع میکنی به ایستادن تا دیشب که 7 خرداد بود در حد 6 الی 7 ثانیه می ایستی ....بعد خودت میفهمی یه کار باحال کردی چون من ذوق میکنم،خودت هم با صدای بلند میخندی و ذوق میکنی و دوباره سعی میکنی تکرارش کنی.....

خیلی بد غذا شدی خیلییییییییییییی....یا دهنت گرامی رو باز نمیکنی یا اگه هم بخوری با زبون میدی بیرون!!!!!نمیدونم چرااااااااا......میوه که اصلا دیگه نمیخوری فکر کنم به خاطر گرم شدن هواست....

فوت کردن یاد گرفتی ههههههه

نانای کردنت مدل جدید شده ...بجای حرکت دست که قبلا داشتی نشسته خودت رو بالا و پایین میکنی و قر میدی اینقدر بامزه اینکار رو میکنی ...قرونت برم منننننننن...میخوام بخورمت عسیسمممم

خودت اب میخوری ...فهمیدی که باید سر شیشه رو بدی بالا تا اب بیاد ....کلی هم حال میکنی ....چون تشنه هم نباشی به عضق اینکه خودت بخوری اب میخوری....شیشه شیرت رو میگیری ولی چون بازیگوشی میکنی و همه رو نمیخوری و میری من خودم بهت میدم

 واقعا عاشق پتو صورتی راه راه هستی چهردست و پا همه جا میبریش هههه...هر وقت یه دفعه ایی میبینش کلی ذپقش رو میکنی و میری سرت رو میزاری روش قربونت برم..

عاشق توتو و کلا انواع جک و جونور و حیوون  هستی ولی چون تو تو یهنی همون کفترهای تو بالکن از همه در دسترس تره تو میکشی خودتو واسشون....تو بدترین حالتت که لج میکنی و گریه و اینا کافیه بگیم توتو ...ساکت اشاره میکنی به پنجره و با دستت میگه بیا هههه یعنی مشت میکنی و باز میکنی و بهشون میگی بیا ...قروبون اون دستای کوچولوت برم مننننننننننن

شدیدا ددری هستی کافیه یکی بخواد بره بیرون حالا هر کی باشه میپری تو بغلش و میگی دد دد....

به دستشویی و حمام علاقه عجیبی داره کافیه درش باز باشه سریع میپری توش و اگه هم بیارمت بیرون جیغ و داد بیا و بیینننننننننن

اولین کلامتی که هدفمند با دونستن معنیشو استفاده میکنی یکی دد هست و یکی ایس یعنی نیسا...وقتی یه چیز ازت میگرم بهت میگم کوش دو تا کف دستت رو نشون میدی و میکی ایس....قربونت برم مامانییییییییی..منم هر دفعه کف دستت رو میبوسم....کاربرد یه سری وسیله رو یاد گرفتی مثل تلفن که بر میداری و میزاری رو گوشت...شونه هم که میبینی چه مال خودت باشه چه مال ما میکشی رو موهات....

راستی من یه مدت خودم شیشه ام رو میگیرم و میخورم ....

من تو تاریخ جمعه ۱۲ خرداد طولانی مدت ایستادم و تازه چیزی هم میخوردم ههههه و در تاریخ ۱۳ خرداد اولین قدم هامو برداشتم....و یه فرش ۹ متری رو بین مامان و بابا و تشویق اونا طی کردم ...به خودم تنها باشه یه فاصله کوتاه که بتونم دستم رو به جایی بگریم دستتمم رو ول میکنم و تاتی کنان میرم ..مثلا بین دو تا مبل ولی هنوز جرات تنهایی راه رفت رو ندارمخجالت

یه حرکت عجیب غریب هم یادم گرفتم اونم اینه که دستامو میزام رو زمین و باسن گرامی رو میدم تو هو و سرم رو از بین پاهام رد میکنم و از وسط پام همه جا رو میبینم !!!!تعجباینقده حال میده کلی ذوق میکنمنیشخندزبان

دیگه یادم نیست یادم اومد میگمممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سپید مامان علی
17 خرداد 91 13:15
اولا یازده ماهگی این دخمل طلاااا مبارک دوما قربونت برم که این همه کارهای جدید میکنی...خلاصه کلام مامان دیگه آرامش نداره...هههههههه
خاطره مامان بردیا
19 خرداد 91 11:26
دیگه هیچ عذر و دلیلی واسه دیر به روز کردن اینجا نداریما...