کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

یه خاطره جالب

1391/3/24 17:12
نویسنده : سمانه - امیر
652 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش با بابایی داشتم میرفتیم تولد محیا که تو راه ایستادیم کاعذ کادو بگیرم من با تو پیاده شدیم و من رفتم کاغذ خریدم برگشتم...بابا مشغول کادو پیچیدن بود که دیدم تو یه چیزی رو محکم تو 2 تا دستت گرفتی و هی بالا پایینش میکنی میگی اَه آ اَ آ ههههههه و خوشحال و شنگول ، یه دفعه نگاه کردم دیدم یه دونه تخم مرغ تو مشتاته !!!!!!!!!!رفته بودیم کاغذ بخریم از تو شونه های رو پیشخون برداشته بودی!!!من که نفهمیدم کی اینکار رو کردی خداییتعجبخلاصه برگشتیم تخم مرغ رو پس دادیم و با خجالت گفتیم ببخیشد ایشون برداشته بوده ..خودتم بردم که یه کم خجالت بکشی ولی تو...همچین واسه بقیه اش دست و پا میزدی هههههه فروشنده کلی بهت خندید خندهخودمون 2 تا که مرده بودیم از خنده قهقهه...کارت بد بود ولی خوب خیلیییییییی بامزه بود همش میگفتم خوبه شونه ها رو ننداخته بود  هههه

 ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

از صدای خروس میترسی ...تو تی وی اگه صداش بیاد خیز بر میداری تو بغلم و چهار دستی میچسبی به گردنم ...یه کتاب هم داری که یه دکمه داره میزنی صدا حیون رو داره از صدا خروسش میترسی و گریه میکنی !!!!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

لالایی و عروسک

من واسه عروسکم لالایی میگم ههههه.... خوابم میومد مامان بالشت بهم داد گفت ببین لا لا کن ...مامان چه دل خجسته ایی داره که به من میگفت ببین لا لا کن ههههخنده منم بالشت رو گذاشتم رو پام نینی کچلم رو گذاشتم روش و شروع کردم به اواز خوندن و لالایی گفتن هههههه نمیدونم چی شد مامانش داشت باز یا اون دوربینش بازی میکرد و هی میگرفت جلو من و ...یه دفعه پرید منو بغل کرد و اینقدر له ام کرد که هنوز تنم درد میکنه نگران

خلاصه نگو من داشتم واسه عروسک لالایی میگفتم خیلی جالب بوده که مامان اول فیلم گرفته بعدم چلوندتم هههههچشمک

لا لا لا لایی

نه نه گریه نکن بخواب !!!

 

می می میخوای هههه مثلا نیشخند

تازه جارو پارو هم میکنم...بینید خونمون مثل دسته گل  کردم ...

وای قربون تو برممممممممممممممممممممممم منننننننننننننن که کشتی منو اساسییییییی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاطره مامان بردیا
24 خرداد 91 17:28
وای جریان تخم مرغ خیلی جالب بود. دلم درد گرفت انقدر خندیدم قربونت برم که کمک مامانی خونه رو جارو می کنی با اون جارو برقی یه وجبیت
خاطره مامان بردیا
24 خرداد 91 17:29
عکسایی که داره عروسکش و می خوابونه خیلی قشنگه . کاش اون لحظه اونجا بودم
مامان رانيا
25 خرداد 91 15:52
اخي داره عروسكش مي خوابونه تو خودت عروسكي ملوس خانوم هميشه خيلي نازي
سمیرا مامان آنیتا
25 خرداد 91 16:33

از اونجایی که من خیلی قلدر تشریف دارم و باید اعمال زور کنم ... اسم عروسکش چیه ؟
آنیتا هم اینو داره و خیلی عاشقشه .. روزی هزار بار می بوستش اسمش رو گذاشتم آروشا
من رو عروسک بردیا هم اعمال فشار کردم ها .. سابقه دارم
.. حالا با زبان خوش اسمش رو بذارین آروشا


باشه چون هنوز اسم نداره با زبون خوش میزاریم اروشا ولی یه کم سخته ها کیمیا دیر یاد میگیره اروشا کیه هههه
شاپرک مامان مهدی
26 خرداد 91 0:13
اخی قربونت برم چقدر دلم خوست حسابی بوسش کنم داره عروسکش رومی خوابونه الهی الهی ( همراه با زدن به سبنه )


هههه خیلییی باحالی سمیه بوس
خاله فهیمه
28 خرداد 91 17:26
وای خداااااااااااااا من اگه جای تو بودم لهش می کردم به عکس نمیرسید عزیزم میگن بچه ها رفتار ماماناشون و یاد میگیرن ها ببین تخم مرغ هم من که هنوز موندم چطور تو دستش نگه داشته و نشکونده
سپید مامان علی
28 خرداد 91 19:11
ای جانممم...از مغازه تخم مرغ برداشتی واسه چی عروسکم فدای لالایی گفتن بشم ناز گل
فرناز مامان ایلیا
30 خرداد 91 0:23
سمااااااااااااااااااااااانه....

سماااااااااااااااااااااانه...

آخه چطور دلت اومد این عکسها رو بزاری....

نمیگی ما پسر دارا دق میکنیم...
گریههههههههههه

هوس دختر کردم...

اگه من دوباره حامله شم تقصیر تویه ها...

نگی نگفنی...

وای من قربون اون لالا کردنش..................


هههه جاننننننننننن ایشالا یه دختر خوشگل عین خودت گیرت بیاد عزیزممممم