یه خاطره جالب
چند روز پیش با بابایی داشتم میرفتیم تولد محیا که تو راه ایستادیم کاعذ کادو بگیرم من با تو پیاده شدیم و من رفتم کاغذ خریدم برگشتم...بابا مشغول کادو پیچیدن بود که دیدم تو یه چیزی رو محکم تو 2 تا دستت گرفتی و هی بالا پایینش میکنی میگی اَه آ اَ آ ههههههه و خوشحال و شنگول ، یه دفعه نگاه کردم دیدم یه دونه تخم مرغ تو مشتاته !!!!!!!!!!رفته بودیم کاغذ بخریم از تو شونه های رو پیشخون برداشته بودی!!!من که نفهمیدم کی اینکار رو کردی خداییخلاصه برگشتیم تخم مرغ رو پس دادیم و با خجالت گفتیم ببخیشد ایشون برداشته بوده ..خودتم بردم که یه کم خجالت بکشی ولی تو...همچین واسه بقیه اش دست و پا میزدی هههههه فروشنده کلی بهت خندید خودمون 2 تا که مرده بودیم از خنده ...کارت بد بود ولی خوب خیلیییییییی بامزه بود همش میگفتم خوبه شونه ها رو ننداخته بود هههه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از صدای خروس میترسی ...تو تی وی اگه صداش بیاد خیز بر میداری تو بغلم و چهار دستی میچسبی به گردنم ...یه کتاب هم داری که یه دکمه داره میزنی صدا حیون رو داره از صدا خروسش میترسی و گریه میکنی !!!!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
لالایی و عروسک
من واسه عروسکم لالایی میگم ههههه.... خوابم میومد مامان بالشت بهم داد گفت ببین لا لا کن ...مامان چه دل خجسته ایی داره که به من میگفت ببین لا لا کن هههه منم بالشت رو گذاشتم رو پام نینی کچلم رو گذاشتم روش و شروع کردم به اواز خوندن و لالایی گفتن هههههه نمیدونم چی شد مامانش داشت باز یا اون دوربینش بازی میکرد و هی میگرفت جلو من و ...یه دفعه پرید منو بغل کرد و اینقدر له ام کرد که هنوز تنم درد میکنه
خلاصه نگو من داشتم واسه عروسک لالایی میگفتم خیلی جالب بوده که مامان اول فیلم گرفته بعدم چلوندتم ههههه
لا لا لا لایی
نه نه گریه نکن بخواب !!!
می می میخوای هههه مثلا
تازه جارو پارو هم میکنم...بینید خونمون مثل دسته گل کردم ...
وای قربون تو برممممممممممممممممممممممم منننننننننننننن که کشتی منو اساسییییییی