وقتی کیمیا تو سن 11 ماه و 10 روزگی رسما راه افتاد
١٥ خرداد با ترس و لرز شزوع کردم هنوز خودم از زمین بدون کمک وسیله بلند نیمشدم.. ولی تاتی تاتی تا بغل مامانم میرفتم اگه یه وقت حواسم نبود تو خونه هم راه میرفتم ولی تا میفهمیدم دارم راه میرم میترسیدم و تالاپی خودمو مینداختم هههه
اما دیگه از ٤ ٥ روز پیش خودم هم بلند میشم قبلا تا نصفه بلند میشدم یعنی دستم رو زمین باسنم تو هوا!!!
و الان که 28 خرداد هست از حدود 3 4 روز پیش رسما کل خونه رو تند تند میرم..هر از گاهی هم میخورم زمین ولی یادم میره زودی....تو خیایابون و پارک اگه سطح صاف باشه یواش میرم ولی مامانم هنوز جرات نمیکنه ولم کنه رو چمن که ناصافه خودم هم میترسم دست مامانم رو ول کنم اخه واسه من هنوز خیلی پستی بلندی چمن زیاده
اینم عکسای اولین تاتی تاتی کردن من ....به افتخارمممم
این عکسام مال دیشبه که اماده شده بودم بابا بیاد بریم پارک
بازم تاتی تاتی
اینجا هم تو پارک دست در دست بابایی دارم میرم
اختلاف ابعاد رو داشته باشید
از بس کنجکاوم هی مینشستم ببینم چیز رو زمینه برش دارم بایا هم اینطوری منو برد که نتونم بشینم
خدایا شکرت که من راه افتادم از التماس کردن مامان و بابا واسه بغل شدن نجات یافتم هههههه
یه شکایت دیگه هم از مامانی دارم من تل،هدبند،دستمال سر، کلاه خلاصه هرچیز اضافه ایی که بخواد بیاد رو سرم بیزارم.....با چه زبونی بگم ؟!!!!!!
اَه ه ه
بیا بگیرش برو دیگه نزنی تو سرم این چیزا رو ها ،من خوشم نمیاد....
مامان:
آخیشششششششش راحت شدماااااااا...دیگه نیستش...
تازه از این لباس جلو پشبندی ها خوشم نمیاد ولی دیگه تو این مورد حریف مامانم نشدم
راستی جوجه هام یکیش یه لقاالله پیوست اون یکی هم تنها شد مامان دلش سوخت از مریضیش هم ترسید بردش یه جای دیگه فاتحه یادتون نره