در استانه یک سالگیییییییی
دختر گلم حدود یک هفته دیگه یک ساله میشییییی ...اصلا باور نمیشه که به این زودی 1 سال گذشت با اینکه خیلییییییی سخت بود ولی خیلی دوست داشتنی بود و دلم نمیخواست سریع بگذره ...یک ساله که با صدات ، با گریه هات، با خنده هات و با نغ هات و با بازی هات و با شیطنت هات من و بابا صبحمون رو شب و شبمون رو صبح میکنیم ...از اعماق دلم میگم که هیچیییییییییییییییییییییییی جز سلامتی تو و بابا نمیخواهم و البته خودم اونم چون دوست دارم خودم بزرگت کنم ...دوست دارم خودم پرورشت بدم دوست دارم بشی یه خانم مودب و باشخصیت ...دوست دارم باشم و پله پله طی کردن های موفقیت هات رو ببینم ...دوست دارم باشم و سر و سامون گرفتن و خوشبختی و آرامشت رو ببینم ....دوست دارم باشم چون نمیخوام هیچ غمی رو دلت باشه ...نمیخوام هیچ وقت غصه بخوری ....فقط و فقط شادی و آرامشت رو میخوام
خنده های از ته دلت رو دوست دارم و شادم میکنه و با گریه هات بند بند وجودم میلرزه ....
دوست دارم دخملی ...امیدوارم 1 سال خوبی واست بوده باشه....
خوب اول از عکسای با شخصیت شروع میکنم هههههه
کیمیا و بابایی میلاد نور 5 شنبه 1 تیر 1390
کیمیا تو مهمونی ....توضیح:البته اینجا خیلی با شخصیت نبودی، چون این لباسی که تنت هست یه گل خوشگل روش بود مه به دو طرف دو بنده هات وصل بود هنوز از خونه بیرون نرفته بودیم کندیش!!!!!! البته میدونم چون طرفدار سادگی هستی کندیش
اینجا نشستی خانوم تی وی میبینی و دکمه کنترل رو میزنی و نگاه میکنی ببینی چی میشه!!! اینکارو با کلید لامپ هم میکنی یعنی کلید رو میزنی از تو بغل ما و سریع نگاه سقف میکنی ببینی روشن شد یا نه!!!
وای یه کاری دیروز کردی الان یادم اومد....میخواستی بگی تی وی روشن کنم واست اومدی کنترل رو دادی به من و به تی وی اشاره کردی....منم برات روشن کردم کنترل رو گرفتی و رفتی دلم میخواست بخورمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
در اوج بی حوصلگی داری با کنترل بازی میکنی
قروبون اون لپات عسیسمممممم
خوب حالا بریم سراغ بازی کردنت که تنها کار این دورانت هست ....
کیمیا: من خودم اسباب بازی زیاد دارم ولی مامانم اط صبح که بلند میشه با یه چیزهایی بازی میکنه که اونا رو بیشتر دوست دارم
خدایی ببین چه زندگی واسه من درست کردی حالا همه اینا به کنار واییییییییییییی تاق و توقی که با زدنشون بهم راه میندازی رو بگو ....ملاقه رو خودم دادم بازی کنه سینی و این ظرفا رو گذاشتم تو یه کابینت و چون زیاد استفاده نمیکنم واسه کیمیا است که بازی کنه... خودش رفته اورده ...خلاصه .....
تلفن بازی... میری بر میداری هم بیسیم و هم گوشی تو اتاق رو اینقدر میکشی تا گوشیش جدا بشه یعد میگیری و دم گوشت واسه خودت حرف میزنی هههههه
ای وای مامان قطع کرد.....
کولی سواری ....اینم یه بازی که با بابا میکنی ....اولا یه کم میترسیدی در عین کیفی که میکردی ولی الان تا بابا دراز میکشه به پشت میری پشتش لباسش رو هم گیری و خودت رو هی تکون میدی یه صداهایی هم میدی هههههههه
عروسک بازی .....اومدم تو همین پست بزارم دیدم خیلی متنوع و زیاده میزارم تو پست بعدی.....
مامان بیا واست سفره رو جمع کردم هههههه
من دستم بند بود ازت بگیرم دیدیم من نگرفتم ....سعی کردی بزاریش تو لباسشویی هههههه خدا از دست تو جوجهههههههه
توپ بازی ...جدیدا خیلی با توپ سرگرم میشی هی شوتش میکنی این ور و اون ور دنباش میری و دوباره....
و در اخر صحنه هایی که کیمیا لالاش میاد ...اخ قربونت برم مننننننننن