عید فطر و اولین عکس آتلیه
دیروز عید فطر و سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا بود.....
صبح همگی رفتیم مسجئ صادقیه نماز عید و تو گل هم واسه خودت خانم خوابیده بودی و خوابای خوش میدیدی تا نماز تموم شد.
اینم عکساش که داشتیم میرفتیم....
واسه سالگرد گفتیم چکار کنیم که امسال خاص بشه واسمون چون سال اول هم من هم بابا چند روز بعد سالگردمون دفاع داشيم تو ماه رمضون هم بود هيچ كاري نشد بكنيم....سال دوم هم افتاد 20 رمضون شب قتل و احيا بازم نشد كاري كنيم حالا امسال كه عيد فطره ميخواستيم خاص بشه....رستوران رفتن به خاطر الرژی تو و در نتیجه رژیم من ممنوع بود....حوصله مهمون داریی هم نداشتم،کیک هم به همون دلیل الرظزی ممنوع بود رفتیم اتلیه که عکس بندازیم...اول زنگ زدم اتلیه سها که بچه های تاپیک تعریف میکردند که گفت فقط کار تخصصی کودک میکنه و ما عکس از خودمون هم میخواستیم ....مامان رفت ارایشگاه و رفتیم همون اتلیه همیشگی .....تو همیشه ظهرها کلی میخوابیدی و شبها تا 2 بیدار بودی....از شانس بد ما اون روز از ساعت 1 تا 5 که ما وقت داشتیم فقط نیم ساعت خوابیدی،خلاصه تو اتلیه خوابت میومد بیدارت هم که میکردیم وحشتناک گریه میکردی که بذارید بخوابم طوری که اقای عکاس دلش سوخت....خلاصه نشد درست عکس بندازیم،فقط تو یک پوزیشن که تو رو خوابوندیم و من و بابا هم کنارت خوابیدیم و افای عکاس رفت رو چهارپایه از بالا عکس گرفت که من و بابا خوب نشدیم ....،واسه عکس تکی خودت هم بالاجبار از خوابت گرفت....که مطمئن نیستم چاپش کنم.....بعد که کارمون تموم شد تو واسه شیر بیدار شدی نمیدونم از خستگی و کم خوابی بود یا از نور فلش اتلیه مردمک دو تا چشمات منظم نبود یکیش یه طرف میرفت یکیش یه طرف دیگه ،اینقرد مامان ترسیده بود که حسابییییییییییییی از دلش دراومد مثلا سالگرد ازدواج .....میگن بچه بیاد همه چیز تعطیل یعنی همین،ولی فدای سرت من فقط وجدان درد گرفته بودم که چرا این همه واسه 2 تا عکس اذیتت کردیم ،خلاصه اینقدر خسته بودی که تو یک عمل انتحاری و بی سابقه از 8 شب خوابیدی تا 9 صبح!!!!!! و فقط واسه شیر بیدار میشدی تو خواب میخوردی و میخوابیدی......
اینم نمونه عکسایی که منم همراه عکاس ازت گرفتم.....