دخملم سه ماهه شددددددددد......
بعد 2 3 هفته ما اومدیم
خیلی کارام زیاد شده ،درسو و رسیدگی به تو دخملمو و......اخه دیگه اموزش پذیر شدی(یا به قول بابایی با شعور شدی از خوابیدن و هیچ عکس العملی نداشتن خارج شدی) و من بیشتر وقتم صرف تو میشه که باهات بازی کنم ،یادت بدم، و خلاصه بهت برسم که رشد کنی واقعا نمیفهم کی صبح شب میشه
ولی به افتخار سه ماهگی برگشتیممممممممم اینجا .....
از تو بگم:
یه سر وصداهایی در میاری ،جدیدا جیغ زدن یاد گرفتی با چه تلاشی (به سرفه میفتی ههههه) بعد از هم صداهایی که در میاری هم تعجب میکنی هم خوشت میاد،با تلاشی مضاعف تکرار میکنی
من و بابا رو تابلو میشناسی و لبخند میزنی،خیلی راحت میشه خندوندت.....کمک کنم دسستو بگیرم از حالت خواب میشینی و فضولانه همه جا رو میبینی،دیگه اینکه کامل هم گردن میگیری(چه حالی میده شل و ول نباشی و بشخ مثل ادم بغلت کرد)
مامان واسه اولین بار این 5 شنبه این هفته و هفته پیش تو رو گذاشت پیش بابا و رفت دانشگاه سخت بود خیلییییییییی،ولی خیالم راحت بود که پیش بابا جات از هر جای دیگه امن تره(دست بابا درد نکنه ممنونممممممم)،این هفته هم 4شنبه کلاس داشتم گذاشتمت پیش خاله افسانه اصلا نفهمیدم کلاس چه طور گذشت همش دلم پیشت بودولی خب گذشت دیگه باید عادت کنم دیگه..... پیش خاله افسانه شیشه نگرفته بودی اونم طفلی با قاشق بهت 130 سی سی با زور داده بود که گشنه نمونی(بمیرم مامان ببخشید خیلی کوچولویی واسه اینکه بذارمت برم ولی باور کن چاره ایی هم ندارم)میگذره.......
حالا چند تا عکس جدید که چه طور تند تند داری تغییر میکنی.....