کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

هدیه خدا و خداحافظی این هدیه کوچولو از خدا.....

1390/7/17 23:32
نویسنده : سمانه - امیر
847 بازدید
اشتراک گذاری

با تمام وجود دوست دارم مامانی.....واست بهترین ها رو تو این دنیا و دنیاهای اتی از خدا میخوام ،امیدوارم بتونم تو رسیدن به بهترین مسیر زندگیت خوب یاریت کنم دخترم....

او آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد:(( مي گويند فردا شما مرا به زمين ميفرستيد اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه ميتوانم براي زندگي به آنجا بروم؟)) خداوند پاسخ داد :(( ميان تعداد بسياري از فرشتگان من يكي را براي تو در نظر گرفتم او از تو نگهداري خواهد كرد.)) اما كودك هنوز مطمئن نبود كه ميخواهد برود يا نه:(( اما اينجا در بهشت من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي من كافي هستند.)) خداوند لبخند زد:(( فرشته تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.)) كودك ادامه دا د:(( چطور ميتوانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتي زبان آنهارانميدانم؟ )) خداوند او را نوازش كرد و گفت:(( فرشتهُ تو زيبا ترين و شيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني.)) كودك با نارحتي گفت:(( وقتي ميخواهم با شما صحبت كنم چه كنم ؟)) اما خدا هم براي اين سوال پاسخي داشت:(( فرشته ات دستهايت را كنار هم قرا ر خواهد داد و به تو ياد ميدهد چگونه دعا كني.)) كودك سرش را برگرداند و پرسيد:(( شنيده ام انسانهاي بدي هم در زمين زندگي ميكنند . چه كسي از من محافظت ميكند ؟)) ـ (( فرشته ات از تو مواظبت خواهد كرد حتي اگر به قيمت جانش تمام شود)) كودك با نگراني ادامه داد:(( اما من به اين دليل كه ديگر نميتوانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود.)) خداوند لبخند زد و گفت : (( فرشته ات درباره من با تو صحبت خواهد كرد و راه بازگشت نزد من را به تو خواهد آموخت ؛ گرچه من هميشه نزد تو خواهم بود.)) در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين شنيده مي شد . كودك ميدانست كه بزودي بايد سفرش را آغاز كند ؛ پس به آرامي يك سوال ديگر هم از خدا پرسيد : (( خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم لطفا نام فرشته ام را به من بگوييد.)) خداوند شانه او را نوازش داد و پاسخ داد : (( نام فرشته ات اهميتي ندارد . به راحتي ميتواني آن را مادر صدا كني

...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان پارسا
18 مهر 90 11:46
خیلی خوشگل شدی خانم خانوماخوشحال میشییم به ما سر بزنی


ممنونم حتما...
مامان رانيا
19 مهر 90 16:51
خيلي قشنك بود
بعد از خوندنش اشكهام در اومد اخه ياد\ مادرم افتادم كه نزديك يك سال و نيم نديدمش


اخییییی
عزیزم ایشالا میای میبینیش گلم
منم مامانم فوت کرده 10 ساله.....
صوفی مامان رادمهر
20 مهر 90 9:51
خدای مهربون در پناه خودش همه این کوچولوهای شیرین رو به همراه مامان و باباهاشون حفظ کنه.....یه عالمه بوووووووووس تپل برای دخمر خوشملمون کیمیااااااا


ممنونم صوفی جون...
بهترین مامان دنیا
23 مهر 90 13:46
تنها کسانیکه که توی این دنیا محبتشون و عشقشون خالصانه است و فرزندشونو می پرستن پدر و مادرن. و کساییکه از این نعمت محرومند خیلی جای خالی پدر و مادرشونو توی زندگی بخصوص توی سختی ها حس می کنن. منم نه پدر دارم و نه مادر. توی تصادف تو جاده شمال سوم راهنمایی که بودم از دستشون دادم. الان خودم مادرم و وقتی توی یه سختی قرار می گیرم چشمام پر اشک می شه و بغض می کنم که مامان و بابام کجان؟ و خیلی براشون دلم تنگ میشه با تمام وجود، من بیشتر باباییم بودم و بابام خیلی لوسم کرده بود، از فوتشون 15 ساله که میگذره. مادرم پدرم دوستتان دارم


خیلی ناراحت شدم منم مواقع سختی خیلی جای خالی مامانم رو حس میکنم،خدا پرد و مادرتو رحمت کنه عزیزم و نینیتو واست حفظ کنه.....
لاله
24 مهر 90 9:34
مواقع سخت تنها کلمه ای که فریاد میزنم اینه که مامانمو می خواممممممممممممم. اگر یکروز زبونم لال مادرمو از دست بدم فکر می کنم از تنهایی دق می کنم، یا اگرم نمردم دچار افسردگی شدید میشم. بعضی وقتا فکر می کنم که وابستگی شدید به مادر خیلیم خوب نیست. شوهرم از ایران می خواد بره اما من نمیذارم چون دلم واسه مامانم خیلی تنگ میشه و نمیتونم تحمل کنم. شاید تقصیر مادرهاست که این قدر دخترشونو به خودشون وابسته می کنن