کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

وقتی پسر بودم !!!!!

1390/11/11 15:40
نویسنده : سمانه - امیر
1,766 بازدید
اشتراک گذاری

هفته 12 که بودم رفتم سونو دکتر فرزانه همه میگفتن دقیق میتونه جنسیت رو بگه.....به من گفت پسره!!!!منم اولش ناراحت شدم چون خیلیییییییییییییییی دختر دوست داشتم و همش فکر میکردم نینیم دخمله... ولی بعد 2 3 روز با پسر بودنت انس گرفتم و اسم واست تعیین کردیم(بردیا)... حتی واست کلی لباس پسرونه هم گرفتم!!!!!تازه وبلاگ هم داشتی هنوز هم هست با ادرس http://bardia.niniweblog.com/ ههههه تا هفته 20 که دوباره رفتیم پیش خودش و در کمال تعجب گفت دختره!!!!!!!منو و بابا مونده بودیم بهش گفتم خودت گفتی پسره طفلک کلی سرخ و سفید شد و یه عالمه بررسیت کرد یه 1 ساعتی چک میکرد اخرش گفت نه دختره!!!!!منم که این مدت واسه خودم یه بردیا ساخته بودم با اینکه دخمل دلم میخواست ولی به بابا میگفتم حس میکنم یه پسر به اسم بردیا از دست دادم دلم واسش تنگ میشه.....تا چند روز یه کم ناراحت بودم اخه 2 ماه من با پسرم زندگی کردم.....ولی بعد تو رو تو ذهنم ساختم و باهاش کنار اومدم ولی واسم شیفت کردن یه کم سخت بود......

بعد اون افتادیم تو تکاپو یافتن اسم دخمل....اخه کلی بالا و پایین کرده بودیم و بردیا واست تصویب شده بود.......خیلی پیدا کردن اسم دخمل سخت بوددددددددددددددددد..... باید سنگین می بود ...تو فارسی و انگلیسی خوب تلفظ میشد......لوس نباشه......خیلی تکراری نباشه.....تو بزرگی و بچگی صدات میکنن خوب باشه......معنی خوبی داشته باشه ......تقریبا همه پسند باشه......بلاخره اسمت شد کیمیا و وقتی اسم قشنگت تصویب شد واست یه وبلاگ به همین نام درست کردم......

دوست دارم عزیزم دختر و پسر هم واقعاااااااااااااااااااااااااااا فرقی نداره خدا رو شکر که سالمی ....فقط هر کسی یه جنسی رو به عنوان نینیش همیشه تصور میکنه و دلش میخواد همون بشه ..... اینه که یکی میگه دخمل یکی میگه پسر .....

امروز رفتم وبلاگ سابقت رو اپ کردم !!!!!!اخرین آپ مال 27 بهمن 1389 بود!!!!!!!کلی خاطره واسم زنده شد.......

دوستون دارم هم تو رو هم بردیا رو ههههههههزبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

خاطره مامان بردیا
11 بهمن 90 15:51
اوخیییییییییی. عزیزم پس اولش پسمل بودی و ما خبر نداشتیم ولی خوب شد دخمل شدی وگرنه من الان عروس نداشتم که
مهدیه مامان همتا
11 بهمن 90 16:47
من آپممممممممم سمانه جون
زهره
12 بهمن 90 10:37
آره یادم هست اون موقع رو ایشالا همیشه کیمیا گلی سلامت باشه وسایه مامان و بابای خوبش بالای سرش باشه. خاله چه عکسای نازی داری تو آتلیه چه تو خونه دندونات هم مبارکه گل دختری من همه رو اینجا نوشتم ببخشید تو خود پستها گفتم شاید مامان گلت خونده باششون دیگه مهم اینه که همیشه بهتون فکرمیکنم و دوستون دارم
fatima
12 بهمن 90 11:15
وبلاگ پسري رو ديدم به به چه مادر نمونه اي هم براي پسملي سنگ تموم گذاشت و هم براي دختري........ اينم يه ماچ قلمبه براي دخملي كه پسمل بود
مهسا
12 بهمن 90 12:44
فربونت برم عسلم چه پسر بودی بردیا جون وچه حالا که یه دختر شیرینی من دوست دارم خیلی زیاد بوسسسسسسسسسسسسسس
هدی مامان مبین
13 بهمن 90 16:07
چه جالب نمیدنستم ایشالا داداشی میاد وبلاگ خودشو برمیداره
فرناز مامان ایلیا
13 بهمن 90 16:21
آخی .... چه مامان دل نازک و مهربونی داری کیمیا جونم....بوووس
سمیه
13 بهمن 90 23:24
به سلامتی کیمیا و بردیا.خدا کنه همیشه دخملت سر حال باشه و خوب بخوابه
مهسا مامان مرسانا
14 بهمن 90 1:22
ان شالله یه داداشی بیاری برای کیمیا جون اسمش رو بذاری بردیا...کیمیا وبردیا
سپید مامان علی
15 بهمن 90 11:06
عزیزم....چه پسمل بودی چه حالا که دخملی....عاشقتمممممممممممم
مهسا مامان مرسانا
18 بهمن 90 18:46
کیمیا جون غذا خوردن مرسانا رو دیدی؟؟
صوفی مامان رادمهر
19 بهمن 90 9:15
آخه تو با این چشمهای خوشگل بایدم کیمیا باشی عزیزمممممم... هم بردیامون خوشگله هم کیمیامون
مهدیه مامان همتا
19 بهمن 90 15:10
سلامم سمانه جونمممم اههه هنوز از سفر نیومدی مگه چند روزه رفتی؟ زود بیا برامون عکس بذار هر جا هستین خوش سلامت باشینننن