کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

عکسهای دبی سری دوم

1390/11/21 20:13
نویسنده : سمانه - امیر
2,791 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از گذاشتن عکسها .....از اونجایی که میگین بهش نمیاد جیغ ویغ کرده باشه و بهش خوش نگذشته.....باید بگم که آره به اون خوش گذشت به ما نه هههههههه اخه اون پیروز میشد.....بعد هم اینکه موقع گریه واسه آدم اعصاب نمیزاره که عکس بندازم ولی یه تکه فیلم گرفتم که بعدا بهش ثابت بشه چه کرده ههههههههه

حالا مابقی عکسها

روز چهارم :

با بابا رفتیم دوباره دبی مال آکواریم و باغ وحش پنگوئن دیدی و فواره که خواب بودی.....

قبلش از دبی مال تو هتل .....که مامان داشت آماده میشد و تو هم غمگین که چرا مثل هر روز من بیدار میشم کلی باهام بازی نمیکنه .....گریه میکردی و من هم شدیدا کار داشتم باید سوپ تو رو آماده میکردم و ناهار خودم رو ساندویچ میکردم و ......دیدم هوا میخوره به سرت ساکت میشی گذاشتمت جلو بالکن ولی بمیرم غصه داره چشمای نازت......باور کن مامان همه چی با هم نمیشه سفر با خونه فرق داره همه وقت من تو خونه مال تو ولی تو سفر وقت من مال تو مال خودم و مال بابا و مال همسفری هاست عزیزم......

آبشار دبی مال

 

در حال بازی با بابا!!! غش غش میخندیدی با اینکار بابا....ههههه

باز هم در حال آتیش سوزندون

اینجا همون جایی که گفتم اجازه حتی راه رفتن هم بهمون نمیدای حتی تو بغل جیغ که وقت من بشینم بازی کنم شما هم راه نرید!!!!!!یه سری نقطه از نور سقف میافتاد رو زمین سعی داستی بگیریشون بخوری!!!!!حتی تو سبد واست پتو پهن کردم که بشینی بازی کنی ولی به محض حرکت سبد جیغ میزدی!!!!

و بلاخره پیروز شدی !!!

روز آخر ساحل:

در حال بازی با هیراد

کلا بچه با هر سنی خیلییییییییییییییییییی دوست داری تو مال ها که آروم نمیشدی به هیچ طریقی یه نینی بهت نشون میدادیم و تو کلا ریست میشدی و ذوق و خنده ههههههههه

استخر مخصوص بچه ها ولی خیلییییییی سرد بود  وگرنه یه کم میزاشتمت توش من واست مایو هم برده بودم هههههه ولی شانس ما هوا سرد بود

اینجا بابا یه کم پاتو گذاشت تو آب... ببین چه حالی میکنی....قربونت برم که عاشق آب و طبیعتی ههههه

بعد از ساحل غروب که سر شد رفتیم تو یکی از مال های نزدیک ساحل کافی شاپ

 

بازم در حال بازی با هیراد تو سبد!!!!

این هم سفرنامه دبی به روایت تصویر و تعریفچشمک

خیلی دوست دارم عزیزمممممممممممممممممم ......

اینم واسه کسایی که گفتن من چشمک.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان ایلیا
21 بهمن 90 12:29
سلام عزیزم ما هم وقتی ایلیا 9 ماهه بود رفتیم دبی وای وحشتناک بود کلا با بچه خیلی سخته قبول میکنم ضمننا دخملیتون خیلی ماهه


جه بی سر و صدا فرناز جون!!شما هم اذیت شدی یا کیمیا خیلی پررو و لوسه؟!!! هههههه
خاطره مامان بردیا
21 بهمن 90 12:32
1. موهات و کوتاه کردی خیلی ناز تر و خوردنی تر شدی 2. بدجور عاشق مایوت شدم به خدا. خیلی نازه. چقدر هم بهت میاد. این عکس و حتما به بردیا نشون می دم 3. اون عکسی که بابایی کنارت روی زمین چهارزانو نشسته و کم آورده خیلی باحاله 4. پس عکس های مامانی کو؟
مهدیه مامان همتا
21 بهمن 90 22:29
چه عکسهای قشنگی ووووووووووی بخورمت کیمیا قوربون اون خندهای قشنگت بشم اون عکسی که کیمیا و بابایش رو زمین نشستن خیلی قشنگهههههههه سمانه جونم مثل همیشه خوشکل واسه هر سه تون اسپند دود کن
صدیقه(فانوس)
22 بهمن 90 1:13
خیلی عکسای قشنگی بود ........
سمیه
22 بهمن 90 11:57
مامانش ناراحت نباش دیگه .آخه این کوچولوها نی نی هستن هنوز.بزرگ بشه جبران میکنه.انشاله همیشه به سفر و خوش گذرونی
مهسا
22 بهمن 90 13:09
سلام سمانه جون قربون کیمیا جون برم من حسابی شیطون و شیرین شده ماشا ا... به کیمیا جون مرسی که عکس خودتون هم گذاشتید بوسسسسسسسس
صوفی مامان رادمهر
23 بهمن 90 14:23
خب تو که مثل جوجه ها نشستی زمین و داری بازی می کنی من می دونم این مامانت از خودش در می یاره اینا رو... این همه معصومیت و خوشگلی رو کی بهت داده آخه... خدایا شکرت


ممنون صوفی جون
خاله فهیمه
23 بهمن 90 16:42
عزیزمممممممم خیلی خوردنی شدی صدات رو خودم به تصویرهات اضافه کردم اَ اَ اَ .... ایییی...... اوووووو آقا امیر حسابی نقش پدارانه بازی کردی ها! سمانه می خوام بهت بگم که چرا عکس خودت با کیمیا کم می زاری .... می بینم از تو بدتر خودمم خوش تیپ! عکست باحال شده
مامي گل
24 بهمن 90 18:30
وااااي قربونت برم من شيطوني كردي خاله فداي سرت هههههه اونيكه جلوي فروشگاه نشستي هم باحاله ثبت لحظه هاست واااي كه اب بازي بهت چه كيفي داده بووووس
سپید مامان علی
24 بهمن 90 18:58
همه عکسا قشنگ بودند مخصوصا اونجاهای که بابا رسما کم آورده و به ساز کیمیا خانوم میرقصه سمانه جون با عکس آخری حال کردم
مهسا مامان مرسانا
25 بهمن 90 0:52
واییییییییییییی من خیلی وقت نتونستم بیام اینجا......خیلی عقب مونده بودم از پستهات عزیزم....سفر بخیر.......اون قسمتی که گفتی تو فرودگاه معاینه چشم منم یا اون موقعی افتادم که رفتیم دبی....اونجا خیلی به ما ایرانی ها بی احترامی میشه.....خیلی......راستی قربون این دخملی برم من....شیطونک......عکس هات خیلی خیلی قشنگ شده.......
ندا
5 اسفند 90 18:48
الهیییی!!! حالا باز عکساش مونده این جیگر :-) دلم واسش تنگ شده!!!