13 به در
١٣ به در به دلیل کار زیادی که داشتیم و تازه هم از سفر اومده بودیم تو خونه بودیم فقط عصر یه نیم ساعتی رفتیم پارک اباذر بغل خونمون...همین که از در زدیم بیرون ذوق و تو کالسکه پا میزدی از خوشحالی ....یه نیم ساعت که با کالسکه چرخیدیم خوابت برد برگشتیم...
تو هیمن پست تا یادم نرفته بگم از عیدی بابایی ...از اونجایی که نینی کچلت رو خیلی دوست داشتی ولی به لقاالله پیوسته بود... دوست داشتم واست یه دونه بگیرم ...یه روز که بیرون بودیم گیر دادم به بابایی که میخوام بگیرم...اونم میگفت نه منم مگه ول کن بودم تا اینکه دیگه گفت من یدونه واسش خریدم گذاشتم .... ولی نمیخواستم بگم ...اما من نزاشتم هههه....خیلییی مونده بود به عید ...دست بابا درد نکنه که به فکرت بود خدایی حال کردم یه همچین کاری واست کرد بهش نمیومد هههههه ... معلومه که خیلییییی دوست داره ها .......شیراز نیاورده بود گذاشته بود سر هفت سین خودمون بهت بده که منم سر هفت سین یادم رفت... روز 13 بهت دادم کلی هم واسش ذوقیدی و دوسش داشتی....
مال منه؟!اره عسیمسمممممم مال خودته خوشگلمممم
اخ جونمممممم
بیا بیرون ببینم نینی کچل..
مرسی باباجونم
ببینید چی دارم ...تازه شم هههههه
اخ جون پستونکم داره.....
و لجظات قشنگ شکل میگیره