کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

من و کارام به روایت تصویر

1391/3/18 22:11
نویسنده : سمانه - امیر
922 بازدید
اشتراک گذاری

در ادامه پست قبلی که مامانم شرح احوالات منو گفت عکسام هم وارد میشود......

1- اول از همه بگم که من با کسی شوخی ندارم.....ههههههههه قربون اون جذبه ات مامان

یه کم مامانم از کارام تعریف کنه تا بعد شیطنت هام !!!

2- اینجا پشت در حمام میکوبی و منتظر که بابایی باید بیرون ....گفته بودم که عاشق حمام و گلاب به روتون wc هستی!!

3- یعنی چرا نمیاد!!من چکار میتونم بکنم؟!

4- مامان گفته بود که من خودم آب میخورم تشویق

5- اونقده پتوم رو دوست دارمممممممممم این یکی رو هر جا میرم چهاردست و پا با خودم میبرم هههه

6- غیر از پتوم ماژیک و خودکار و هویجم دستم بیام دیگه ولش نمیکنم!!

7- اینقده حال میده که دور تا دور میز میتونم بیگرم و برم یوهوووووووووووووو

8- مدل جدید تماشای تی وی ....خدااااااااااااااااا ...عاشقتم

9- عاشق این بالکن و توتوهای تو آسمونم....اینجا هم یکیش رو دیدم دارم اشاره میکنم ....مامانم دیگه این بالکن رو تمیز کرده همه چیز توش رو هم برداشته و فرشش کرده واسه من که هر وقت عشقم کشید راحت برم توش و بازی کنم.....ولی از وقتی این کارو کرد چون فهمیدم یه کار مجازه دیگه توش نمیرم ههههه زبان میدونید که کیفش به اینه که بگن نرو و من برماز خود راضی !!!

10

11- اینقدر من لواشک دوست دارم !!!!

12- ولی هر وقت میخورم با لباسام شوت میشم تو حمام!!نمیدونم چرا !!!

13- و در پایان این قسمت من و دوقلوهای دختردایی مامانم آوا و نیما

(به هویج دقت کنید!! از صبح یه هویج دستمه تا وقتی که بخوام مامانم در بیاره از تو دستم ...مگر اینکه گمش کنم!)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

شاپرک مامان مهدی
19 خرداد 91 0:05
ای جان اون لوشک خوردنت ناناز کارتون چی می بینی خانوم کوچولو
خاطره مامان بردیا
19 خرداد 91 11:22
چقدر لباست توی عکس اولی نازه ههههه کلی با اون عکسی که ماژیک و گرفته دستش خوابیده خندیدم
خاطره مامان بردیا
19 خرداد 91 11:23
ووییییییی چه لواشکی می خوره. نوش جونت عزیزم TV نگاه کردنت هم منو کشته شدید
سپید مامان علی
19 خرداد 91 20:33
وای چقدر کارات با نمکه وروجک....جانم چه خوشمزه لواشک می خوره...چه با حال پتوشو بغل گرفته و خوابیده...فدای آب خوردنت جوجو
زهره
23 خرداد 91 14:02
سلام خاله دلم واسه کارات تنگ شده بود . خوب شد درسای مامان تموم شد اومدین.با این همه کارای با نمک عزیززززززم چه نمکی شده کارات قلبونت برم بووووووس


قربونت برم زهره جون چه خبر از الینای ما؟