کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

کیمیا و مامان تنها میشوند....

بلاخره بعد 3 هفته یاری خانواده که پیشم موندن(خاله نسرین من و خاله ساره و خاله سمیرا و باباجون و اعظم خانوم) من موندم و تو،هم خوبه، چون یه کم زندگی به روال عادی برگشت و هم نه چون جای همشون خالیهههههههه ،از همشون ممنون که کمکم کردند(به اضافه مامان جون که چون تهران هست نموند ولی خیلی کمک و محبت کرد) .....باباجون داشت میرفت گفت دفعه بعد که میام همه چیز رو از دست این شیطون جمع کردی.... (اخه تا عید فقط ما میریم شیراز احتمالا و تا اونا بیان دوباره تو کلی بزرگ شدی عزیزم) همتون رو دوست دارم..... امروز تو همش خوابیدی و منم دارم پروژه هامو انجام میدم.....هم دلم میخواد بیدار باشی اون چشم های نازتو ببینم ، هم بدم نمیاد خواب باشی ...
5 مرداد 1390

عکس تا روز دهم

اینم چند تا عکس از دخملم نازم که هی ورمش میخوابه و نازتر میشه ،دوست دارم جونمممممممم یه دخمل شیطون که مثل تو شکمم همش داره وول میزنه.....خیلی باحالی مامان...... چشماتو قریون  مامان ماشالا .....هر کی میبینه یه ماشالا به دخملم بگه.... قربون این خوابیدنت عین عکسای تو سونوهات.... ...
24 تير 1390