کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

ماجراهای دخملی شماره 2 (شابدوالعظیم ;) )......

1390/10/9 12:18
نویسنده : سمانه - امیر
1,307 بازدید
اشتراک گذاری

دخملی مامان یه خوابی دیده بودت واسه تو که تصمیم گرفت بریم حرم جضرت عبدالعظیم.....پس یه روز با محیا رفتیم اونجا هوا بیرون سرد بود هرچد اصلا  بیرون نبودیم ولی واسه همون طی مسیر کلی پوشوندیمت.....خوش گذشت .....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

dp
1 آذر 90 21:30
سلام . بابای ملیسا خانم با افتخار وبلاگ دخترشون رو به روز کردند . ببخشید فرصت نبود کارت دعوت براتون تهیه کنیم . ملیسا جان ، خوشحال میشه اگر افتخار بدید و وبلاگش رو با نور دیدگانتون منور کنید .
صوفی مامان رادمهر
2 آذر 90 11:22
دخمری خوشتیپ من... خدا حفظت کنه موش موشک... این شاه عبدالعظیم رو خیلیییی باحال نوشتی...خوشم اومد
مامان رانيا
2 آذر 90 12:37
زيارت قبول دخمري
مهدیه مامان همتا
3 آذر 90 16:11
زیارتتون قبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــول
خاله فهیمه
5 آذر 90 17:17
هه هه هه
اینا دو تا نفس هم می تونستن بکشن؟


به سختی فهیمه جون....
خاله ی کیمیا
7 آذر 90 13:20
مگه بردینشون قطب جنوب، بابا شابدالعظیم ها!!!!!
سپید مامان علی آقا
7 آذر 90 13:23
عزیزم زیارتت قبول باشه چقدر لباس پوشیدی فقط چشمای خوشگلت پیداست