ماجراهای دخملی شماره 2 (شابدوالعظیم ;) )......
دخملی مامان یه خوابی دیده بودت واسه تو که تصمیم گرفت بریم حرم جضرت عبدالعظیم.....پس یه روز با محیا رفتیم اونجا هوا بیرون سرد بود هرچد اصلا بیرون نبودیم ولی واسه همون طی مسیر کلی پوشوندیمت.....خوش گذشت .....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی