کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

کیمیا و خوابیدنش

اینم از انواع خوابیدم کیمیا ما که عین ادم بزرگاست قربون اون خوابیدنت برم من مامان..... وای که عاشق این عکستم خداااا دلم غش میره اینو میبینم.... اینجا داری تو خواب میخندی....عزیزززممممم ...
5 مرداد 1390

کیمیا و مامان تنها میشوند....

بلاخره بعد 3 هفته یاری خانواده که پیشم موندن(خاله نسرین من و خاله ساره و خاله سمیرا و باباجون و اعظم خانوم) من موندم و تو،هم خوبه، چون یه کم زندگی به روال عادی برگشت و هم نه چون جای همشون خالیهههههههه ،از همشون ممنون که کمکم کردند(به اضافه مامان جون که چون تهران هست نموند ولی خیلی کمک و محبت کرد) .....باباجون داشت میرفت گفت دفعه بعد که میام همه چیز رو از دست این شیطون جمع کردی.... (اخه تا عید فقط ما میریم شیراز احتمالا و تا اونا بیان دوباره تو کلی بزرگ شدی عزیزم) همتون رو دوست دارم..... امروز تو همش خوابیدی و منم دارم پروژه هامو انجام میدم.....هم دلم میخواد بیدار باشی اون چشم های نازتو ببینم ، هم بدم نمیاد خواب باشی ...
5 مرداد 1390

عکس تا روز دهم

اینم چند تا عکس از دخملم نازم که هی ورمش میخوابه و نازتر میشه ،دوست دارم جونمممممممم یه دخمل شیطون که مثل تو شکمم همش داره وول میزنه.....خیلی باحالی مامان...... چشماتو قریون  مامان ماشالا .....هر کی میبینه یه ماشالا به دخملم بگه.... قربون این خوابیدنت عین عکسای تو سونوهات.... ...
24 تير 1390

شمارش معکوس

سلام دختر نازم ، شمارش معکوس داره شروع میشه......امروز (-7) روزت هست دختر نازم،یعنی هفته دیگه این موقع ها تو بغل مامانی ایشالااااااااااااا،وای دلم تاپ تاپ میکنه ،بی صبرانه منتظرتم. من این وبلاگو خیلی وقته درست کردم ولی راستش 2 تا مشکل بود که تا الان چیزی واست ننوشتم 1- اول به گفتن پسری!! ما هم اسمتو گذاشتیم بردیا و یه وبلاگ به همین نام واست درست کردم..... 2- امتحان دارم مامان،همون روزی که تو میای هم امتحان دارم یعنی 8 تا 10 امتحان میدم بعد میرم بیمارستان ساعت 10:30  وقت عمل دارم که تو رو بیارن بیرون عشقم ببخشید اگه به خاطر درسم این مدت اذیتت کردم به جاش بعدا ها به مامانت افتخار میکنی ،قول میدم اومدی بیرون جبران کنم عزیزممممممممم...
8 تير 1390