کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

مامانی خیلی گلیییییییییی عزیزم

من الان حالم خوبه دیگه، تو مطلب قبلی کلافه بودم،دلم گرفته بود و ...... ولی الان خوبم تو هم خوبی ،به خاطر همین میخوام بخورمت ،خیلیییییییییییی مامان بچه خوبی هستی عزیزم،به خدا خیلی گلی ،خیلییییییییییی دوست دارم نفسم....خدایا ممنون بابات این فرشته نازی که بهم دادی.... قربون اون دستای کوجولوت مامان وقتی حالت خوبه خیلی جیگرییییییییییی،ساکت اروم ادم دیگه از اون ور دلش میسوزه....خودت با پستونک میخوابی دوست دارم همه چیزم(البته بغل بابا میشین همه چیز و زندگی من) اینم یه عکس لخت از کیمیا .....جانمممممممم ...
20 مرداد 1390

دارم می برم دیگه....

خسته شدم دیگه دارم می برمممممممممممممم،خدا چه سخته بچه داری یا کیمیا داری سخته نمیدونم.... نمیدونم فقسقلی چرا خواب منو نشونه گرفتی اساسیییییییی،همین که منو بیدار میکنی ساعت ها بی صدا میخوابی.... دوسش دارم وحشتناک..،جونم واسش میره ولی خیلی کلافه شدم.... همه میگن خوب بچه داری همینه ،ولی نمیگن هیچ کس مثل من که تنها نیست یکی نیست 1 ساعت کمکم کنه جز امیر ،منم آدمم ....بی تجربه ام ، عادت نداشتم ....هر روز سردرد....بدخوابی.... کی میگه غریبی چاره داره ....والا به خدا ندارهههههههههههه  نمیخوام ناشکری کنم ولی همش دکتریم....ازمایشگاه.... سونوگرافی.... دکتر....رژیم...بی قراری هاش جیگرمو کباب میکنه.(میدونم تازه تو خوبی بدت...
20 مرداد 1390

درگیری های ما و کیمیا در روزهای اخیر

ای خدا که چقدر این موجودات(نوزادان) باحالن ، کلا درگیرن ،تو خواب یه دفعه بلند میخنده، گریه شدید میکنه، غرغر میکنه ،زور میزنه.....قربونت برم من.... درگیری اصلی ما وکیمیا شب هاست ، اوایل خوشحال بودیم میگفتیم اخی چه بچه خوبی شب ها میخوابه ولی غافل بودیم که بلههههههه مونده تاهویت نشون بده.....این فسقلی از دل درد یا چیز دیگه نمیدونم، شب ها خوب نمیخوابه یا من یا امیر باید راهش ببریم یا بغلش کنیم وگرنه جیغ های بنفشی میزنه که بیا و ببین  ،پیداست خوابش می یاد ولی خوابش نمیبره و به خودش میپیچه و کلافه میشه و نتها راه چیه؟ گریه و جیغ ....اخی بمیرم اینقدر کوچیکه هنوز که پستونکم نمیتونه درست بگیره تا بیاد نفس بگیره از دهنش میفته ، پس ما باز...
16 مرداد 1390

کیمیا و آلرژی

کیمیا رو دیروز با جواب ازمایش بردیم دکتر فوق تخصص گوارش اطفال ....گفت الرژی داره به یه سری مواد غذایی ، و به خودش پیچیدن ها و بی قراری شب هاش و زور زدن ها و گریه هاش هم مال همینه که به خاطر حساسیت موقع دفع اذیته ...بمیرم....جیگر ادم از این  رنج و عذابی که میکشه موقع دفع کباب میشه... درمانشم اینه که به نوعی من هیچی نخورم ....اصلش لبنیاته و گوشت گاو و گوساله.... وهر چی اینا توشه (یعنی هیچی دیگه ) بیسکوییت ها ،کیک و شیرینی(زولبیا بامیه هم ممنوع ) البته دکتر دیروز گفت تخم مرغ و رب اشکال نداره ولی دکتر خودش و کسایی که نینی هاشون اینطوری بودن میگن نخور....بدون رب نمیشه غذا خورد که اخه، عین کوفت میمونه ولی من به خاطر تو تحمل ...
11 مرداد 1390

خاطره ایی تلخ از 22 روزگی کیمیا

امروز کیمیا خیلی بیحال بود از صبح خواب بود فقط بلند میشد تو خواب یه کم شیر میخورد و میخوابید....تا حدی که  یه کم که بیدار بود بردیمش حمام، ولی حتی تو حمام هم خوابش برد هر چی آب میریختم روش و به صورتش اب میزدم بیدار نمیشد ، بعد از حمام هم وقتی داشتیم لباس تنش میکردیم به طرز وحشتناکی بالا آورد یعنی خیلیییییییی زیاد بالا اورد مثل ادم بزرگ ها ، بعدشم یه کم کوچولو شیر خورد و دوباره خوابیده!!! ، هم من ، هم امیر ترسیده بودیم، هنوزم نگرانم تا بیدار نشه و سر حال نبینمش و شب تا صبح بیدار نگهمون نداره خیالم راحت نمیشه..... تازه باید ازش نمونه ادرار و مدفوع بگیریم (اخه تو مدفوعش خون دیدیم )ولی نمیتونیم اخه باید تا گرفتیم 20 دقیقه ایی ...
6 مرداد 1390