کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

دخملم سه ماهه شددددددددد......

بعد 2 3 هفته ما اومدیم خیلی کارام زیاد شده ،درسو و رسیدگی به تو دخملمو و......اخه دیگه اموزش پذیر شدی(یا به قول بابایی با شعور شدی  از خوابیدن و هیچ عکس العملی نداشتن خارج شدی)  و من بیشتر وقتم صرف تو میشه که باهات بازی کنم ،یادت بدم، و خلاصه بهت برسم که رشد کنی  واقعا نمیفهم کی صبح شب میشه ولی به افتخار سه ماهگی برگشتیممممممممم اینجا ..... از تو بگم: یه سر وصداهایی در میاری ،جدیدا جیغ زدن یاد گرفتی با چه تلاشی (به سرفه میفتی ههههه) بعد از هم صداهایی که در میاری هم تعجب میکنی هم خوشت میاد،با تلاشی مضاعف تکرار میکنی من و بابا رو تابلو میشناسی و لبخند میزنی،خیلی راحت میشه خندوندت.....کمک کنم دسستو بگیرم از حال...
17 مهر 1390

کیمیا خانم از اولین سفرش برگشت.....

دخملم بعد از یه سفر 12 روزه به شهر مامان بعد کلی تغییر برگشت (دخملم حسابی بزرگ شده یعنی جا افتاده چهره اش) ..... خیلی جالبه همه میگفتن بعد 2 ماهگی نینی ها تغییر میکنن ولی باور نمیکردم اینقدر محسوس باشه.... سفر بد نبود همه کلی دعوتمون کردن به افتخار خانم خانما.....خلاصه کل سفر به این ور و اون ور و دید و بازدید از خانمی گذشت.... رفتنی با هواپیما رفتتیم بدون بابا و برگشتنی با ماشین و بابا تو یه سفر 13 ساعته تو جاده برگشتیم.... اینم چند تا عکس..... این عکس برگشتمون تو ماشینه که بابایی واسه راحتیت یه جای دنج تو ماشین واست درست کرد که تخت بخوابی و تو هم استقبال کردی و بیشتر راه رو خواب بودی.... اینم 2 ماه و نیمگی خانم خان...
3 مهر 1390

اولین سفر کیمیا

واسه اولین بار با مامام داری میری شیراز پیش آقاجون اینا....واسه تو فسقل هم بلیط صادر کردن.....  قاطی ادم قیمت بلیط در شهریور 90 (دو ماهگی دخملی ) firstclass میشه 116000 تومن و عادی هم 73500 واسه تو فسقل هم 19100 قربونت برم فکر کنم 20 سال دیگه سر به فلک الفلاک بکشه..... یکشنبه 20 ام میریم و 5 شنبه هم بر میگردیم همه شاکین که کمه اخه من بعد 6 ماه دارم میرم و همه هم دوست دارن تو فسقل رو هم ببینن، خوب کم میاد دیگه ولی چاره ایی نیست شاید بخوایم جمعه با بابا بریم سفر و باید برگردم و تهران باشیم.....ایشالا سفر بعد بیشتر میمونیم..... اینم اولین بلیط دخملی: اینم خودت تپلت اینم طبق معمول تو دیوار خوابیدن...
18 شهريور 1390

واکسن 2 ماهگی(سه شنبه 14 شهریور 90)

واسه واکسن 2 ماهگی بردیمت پیش دکتر برخوردار ، خیلی مهربون بهت زد ولی کلی دردت گرفت و گریه کردی و یه کم هم خون اومد(بمیرم الهی)....شب هم از 7 گریه کردی تا 3.5 صبح فقط هم رو دوش اونم رو دوش بابایی اروم میشدی(طفلی بابات پدرش دراومد )خیلی اذیت شدی، تب هم تا 38.2 شب اول کردی،مشکل بزرگ ابن بود تو همیشه 2 ساعتی 1 بار شیر میخوردی اون شب از 6 عصر که شیر خوردی تا 1.5 شب سینه نگرفتی ، ما هم مجبور شدیم یا شیشه و قطره چکون با زور 40 سی سی بهت بدیم که قندت نیفته،عزیز دلم ...جیگرم کباب بود دو روز این طور بد حال میدیدمت....از خدا تنها خواستم اینه که همیشه سالم باش مامان و ارزو میکنم خدا همه نینی های طفل معصوم رو که مریضن شفا بده چون کاملا درک میکنم که چق...
18 شهريور 1390

اولین عکس 3x4 زندگی

خوب چند وقته نرسیدم وبلاگتو اپدیت کنم ......شروع میکنیم از اولین عکس 3x4 زندگیت.... واسه دفترچه بیمه و پاسپورتت عکس میخواستیم رفتیم عکاسی رضا تو ایت الله کاشانی ،تو هم طبق معمول تو ماشین سوار که شدی خوابیدی .... اونجا بیدارت کردیم ولی خواب الود بودی ....اقای عکاس گفت بشونینش رو صندلی!!!!!گفتم اقا این هنوز 2 ماهش نشده گردن نگرفته نمیشه ولش کرد گفت خوب دستتتون رو بدارید پشت گردنش نه سرش که تو عکس معلوم نباشه صندلی هم خیلی خشک بود....خلاصه تو هم خواب الود (در حدی که اقای عکاس که عکس گرفت من بغلت کردم 2 ثانیه نشد خوابت برد!!!) ،وقتی خواب الود کلی باد میندازی تو قبقبت عکسی شده بیا و ببین.....عکسو فرداش گرفتیم به قول بابات شدی مثل این خان ها ، ب...
11 شهريور 1390

کیمیا داره بزرگ میشه

دختر گلم داری روز به روز بزرگتر و خوشگلتر و خانم تر میشی....اینم سنداش...... هورا من بزرگ شدم .......من دیگه  57 روزمه.... حالا نی نای نای نی نای نای..... وای بیچاره شدمممممممم........   بازم من....... (یعنی آینده چی میشه؟!!!!!!من نگرانم....)     قربون این لپات دخمل گلممممممم..... ...
11 شهريور 1390

طریقه جدید خوابیدن

مامان و بابا دارن سعی میکنن که یادت بدن خودت بخوابی ..... تا حدی هم موفقن بیشتر موقع ها رو خودت میخوابی مگر اینگه خوابت نبره و حسابی کلافه بشی میان کمک و رو پا میخوابوننت ولی بغلت نمیکنن.... هرچند من از خدام هست که بغلت کنم و سریع تر هم میخوابی ، ولی ما میخواییم  که عادت نکنی و بعدا خودت اذیت نشی و راحت تو اتاقت بخوابی عزیزم حالا تو این پروسه میذاریمت توی گهواره، تو هم طبق عادت قدیم یعنی از همون نوزادی میری میچسبی به دیوار گهواره و پتوت هم میپیچی دور خودت و سعی میکنی بخوابی اگر هم در خوابیدن موفق نبودی پناه میبری به دست خوردن (یا دو تا دستتو مشت میکنی و حمله میکنی یا به دوتاش یا یکیش و ملچ ملچ میمکیشون) و مام...
10 شهريور 1390

عید فطر و اولین عکس آتلیه

دیروز عید فطر و سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا بود..... صبح همگی رفتیم مسجئ صادقیه نماز عید و تو گل هم واسه خودت خانم خوابیده بودی و خوابای خوش میدیدی تا نماز تموم شد. اینم عکساش که داشتیم میرفتیم....   واسه سالگرد گفتیم چکار کنیم که امسال خاص بشه واسمون چون سال اول هم من هم بابا چند روز بعد سالگردمون دفاع داشيم تو ماه رمضون هم بود هيچ كاري نشد بكنيم....سال دوم هم افتاد 20 رمضون شب قتل و احيا بازم نشد كاري كنيم حالا امسال كه عيد فطره ميخواستيم خاص بشه....رستوران رفتن به خاطر الرژی تو و در نتیجه رژیم من ممنوع بود....حوصله مهمون داریی هم نداشتم،کیک هم به همون دلیل الرظزی ممنوع بود رفتیم اتلیه که ع...
10 شهريور 1390