کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

اندر احوالات کیمیا در پایان ماه 8 ام زندگی

1390/12/20 14:32
نویسنده : سمانه - امیر
1,545 بازدید
اشتراک گذاری

از بازی مورد علاقت میگم جوجه:

دالی بازی: از هر نوعی .....به خصوص وقتی من برم پست در و یه دفعه بپرم جلوت ...کلی قهقه میزنی....

لاک لاک بازی: یه ظرف لاک لاک میزارم رو صورتت ...نمیدونم از چی ولی شدیدا قهقه میزنی ههههههه فکر کنم از اینکه صدات توش میپیچه و دنیا رو کدرتر میبین کیف میکنی

چادربازی:به محض اینکه من چادر نماز سرم میکنم ذوق میکنی پاهاتو محکم میکوبی زمین از ذوق که باهام چادربازی کن منم چادر رو تند تند رو صورت میکشم و بر میدارم و تو کیف میکنی.....

کلاغ پر:خیلی دوست داری فعلا فقط با دقت نگاه میکنی و لبخند مزنی ...تو کفی که من دارم چکار میکنم هی پر پر میکنم ههههه

لی لی حوضک:از اونجایی که شدید قلقلکی هستی کلی میخندی

از بازی دیگه ایی که دوست داری اینه که من چهار دست و پا بیام به سمتت و باهات بازی کنم.....

همچنان مورعلاقه ترین اسباب بازیت اون عروسکه است که دیگه الان بیچاره اصلا دست و پا نداره فقط یه سر داره که اونم بکنی کلا مرخص میشه

اینم عکسش که البته اینجا هنوز یه دست داره ولی در حال حاضر فقط سرش مونده!!!!!

  

محتویات سوپت:ماهیچه یا مرغ که با مرغ دوست نداری-عدس-برنج-ماکارونی-لوبیا سبز-گیشنیز-هویج....

میوه:سیب و لیمو شیرین . یه چند روزه موز

صبحانه :فرنی و یه چند روزه شیرموز و بیسکوییت ساقه طلایی با اب جوش که دوست هم نداری ههههه

غذاهای مورد علاقه :سوپ و سیب هست.....فرنی رو باید با بازی و کلک بهت بدم ....شیرموز دوست نداری دهنت رو میبندی با دهن بسته غر میزنی که ندم و یه وقت هم دهنت باز نباشه من بکنم تو دهنت!!!!ای عاقل.....

عاشق آب خوردن با لیوانی ...همیشه هم میپره تو گلوت هههه ...از دور لیوان ببینی چنان دست و پایی میزنی واسش....واسه تلفن و سیم لپتاپ و هرنوع اداپتوری و موبایل هم اینکارو میکنی....با آیینه خیلی حال میکنی ....خیلی دوست داری در کمد رو باز کنی و لباس ها رو یکی یکی بکشی بیرون ...تو اوج ناارومی دم پنجره رفتن و در کمد ما رو نجات میده.....

الانم که دارم مینویسم با روروئک رفتی پیش تابت و داری باهاش بازی میکنی با وجود تاب جلو در هم با روروئک میری تو اتاق!!!!امروز نمیدونم چرا ....یه کم صدات گرفته عین اینایی شدی که خروسک دارن ههههه هم خندم میگیره هم دلم نگرانم که چرا اینطوری شدی!!!!!

فردا هم 8 ماه میشی ....سخت ، شیرین و زود گذشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خیلییییییییییییی زود ....دلم واسه این روزا با همه سختیش نرفته تنگ شده....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان آتین
14 اسفند 90 13:09
خیلی بانمکه خدا حفظش کنه
صوفی مامان رادمهر
14 اسفند 90 13:27
8 ماهگیت مبارک خوشگل کوچولو... کنار بابا و مامان مهربونت 100 سال زنده باشی
خاطره مامان بردیا
14 اسفند 90 18:27
قربرونت برم من عزیزمممممممم. فکر کنم کلاً خشن باشیا اخه این چه بلاییه سر عروسکت آوردی خاله جون؟!! دست و پاش و چرا کندی ؟ ایول


مگه قبلا جریان این عروسک رو نخونده بودی ههههه عاشقشه...از عشق زیاد اینجوریش کرده ...به بردیا بگو حواسش باشه ....دست و پاهشو میگرفت واوار میخوند و اینو تو هوا تکون میداد یع دفعه دسته میومد تو دستش هههههه
خاطره مامان بردیا
14 اسفند 90 18:27
8 ماهگیت مبارککککککککککککک باشه گلم
خاطره مامان بردیا
14 اسفند 90 23:33
سمانه چند تا دیگه از این مطالب و عکسای خشونت آمیز بزاری فکر کنم باید به طلاق بیاندیشیما

البته بردیا مثل باباش آروم و صبوره و فکر کنم کیمیا مثل مادر شوهرش باشه


اخه خاطره تو هم که خیلیییییییی ارومی چرا مثل تو باشه؟!!!!!!!
ببین خیلی هم خشن نیست که فکر میکنی نترسسسسسس......زورش زیاده هههههههه گفتم که این عروسک رو دستشو میگیره تکونش میده دستش با یه نخ چند دور بسته شده تو قسمت لباس بوده، کنده میشه ....حالا یه چیزی میزارم ببین ولی طلاقش نده گناه داره بچم





سمیرا مامان آنیتا
15 اسفند 90 9:45
قلقلکی که هست خشن هم که از دوستان شنیدم هست شیطون هم که هست ... کپی آنیتای خودمه که
بابا
15 اسفند 90 13:51
مگه مادر شوهرش چطوریه؟!!!
نداشتیما ....


نترس اقای بابا ....مادرشوهر منو نمیگه ...مادر شوهر کیمیا رو میگه یعنی خود خاطره جون مامان بردیا که دامادمه ههههههههههه
خاطره مامان بردیا
15 اسفند 90 17:49
امیر خان کی جرأت داره به مادر شوهر سمانه جون حرف بزنه؟ من از این جسارتا نمی کنم... سمانه خودش گله. 100% مادر شوهرش هم مثل خودش می مونه .مادر شوهر کیمیا خانوم و عرض کردم. سمانه من آرومم اما یه موقع اش خشن هم می شم
مامان سمی
16 اسفند 90 9:35
الهی صد ساله بشی خوشگل خانومم وووووووووی بخورمت سمانه این به کی رفته اینقدر ناقلا شده
خاله فهیمه
16 اسفند 90 19:28
کلی خندیدم از این عروسک بیچاره!!! آره واقعا زود می گذره با وجود سختی هاش !!!! و جالب تر اینکه سختی هاش فراموش میشه و لذت هاش می مونه و افسوس اینکه زود داره می گذره! خیلی کاره جالبی کردی غذاها و باری هاش رو نوشتی!!!! اما خیلی خیلی تعجب کردم!!!! شیر میدی به کیمیا!!! منظورت شیرخشک هست دیگه؟؟ راستی بیسکوت رو با شیر خشک بده چرا آب جوش ؟؟؟