کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

وقتی کیمیا اجازه داده مامانش تو موهاش تل ببنده!!

کیمیا واسه اولین بار اجازه داده مامانش تو موهاش هدبند ببنده .....اخه قبلا تا میزاشتم انگار رفته دور از جونش زیر گیوتن اینقدر تقلا میکرد و دست رو سرش میکشید با عصبانیت تا درش بیاره اخرش هم یه ه  میگفت به نشونه اعتراض که دفعه بعد گذاشتی حالتو میگیرما ههههههه ی اخم هم میکرد تا یه چند ساعتی هم شاکی میموند.....قروبنت برم منننننننننننننننننننن که اینقده باحالی ببین چه قشنگ شدییییییییییی ...
9 دی 1390

خواب کیمیا

خوب بعد کلی وقت اومدم اینجا ....ببخشید دیگه نمیرسم خیلی بیام درسام زیاده و تو خود فسقلت به اندازه کافی ازم وقت میگیری..... ولی دیدیم داره یادم میره چه پیشرفت هایی کردی دیگه اومدم .....هفته گذشته یک هفته بارونی و سرد رو پشت سر گذاشتیم و تو داری اولین پاییط زندگیت رو تجربه میکنی ، تو این مدت که اینجا نیومدم کلی کارا میکنی.....مهمترین اتفاق اینه که دیگه مستقل شدی و تو اتاق خودت میخوابی یوووووهوووووووووووو گفتیم هر چی زودتر جدا بشی هم واسه خودت بهتره هم من اخه بعدا هیچ کردم سختی نمیکشیم ....ولی دلهره تنها گذاشتنت هم هست دیگه .....شب اول واسه امتحان من و بابا اومدیم تو اتاق کوچولوی تو و یه جوری چپیدیم دیگه  ،دیدم مشکلی نیست اومدیم ت...
14 آبان 1390

کیمیا میخواد بشینه

کم کم داه کمرت سفت میشه مامانی،تو بغلم که نشستی خودت میدی جلو با دست ما بلند میشی و میشینی و اطرافو با کنجکاوی نگاه میکینی.... ولی هنوز نمی تونی خودتون نگه داری.... بابایی واسه این عکس از قول تو میگه : قلیون رو چاق کنید اومدم.....   ...
14 آبان 1390

کیمیا بزرگ میشه.....

از پیشرفتات بگم..... با قهقه میخندی ولی سخت یعنی باید تلاش کنیم لبخند رو میای ولی قهقهه خانمی دیگه..... ادم دلش شاد میشه وقتی اینظوری از ته دل میخندی با موبایل واست ضبط کردم بزرگ شدی بهت میدم چون تا دوربین رو میبینی دیگه قهقه نمیزنی و با تعجب نگاش میکنی بعد این همه عکس هنوز بهش عادت نکردی ههههههه دیگه اینکه اشیا رو با دست میگیری یه روز تو همین روزا  داشتم واست کتاب میخوندم یه دفعه کتاب رو گرفتی کردی تو دهنت من هم بی جنبه اینقده ذوقت رو کردم که نگو کپل منننننننن حالا جغجغه میگیری توپ میکیری تو دستت و صاف تو دهنت  من هم هم رو واست میشورم..... یه حرکت باحال که میکنی و من و بابا کلی بهت میخندیم (کلا شدی سوژه خنده ما )...
14 آبان 1390

عکسهای کیمیا تو اولین پاییز زندگیش.....

دخمل گلم 4 ماهه شده و کلی بزرگ شده 1 شنبه هم واکسن داره خدا خودش به خیر کنه 2 ماهگی که خیلی بمیرم اذیت شدی.....استرسسسسسسسسسسسس اینم عکسهای دوران 3 تا 4 ماهگی کیمیا مامان...... بارون میاد و کیمیا سردشه...... عکس اخریه که میگیری ها گفته باشم......اعصاب مصاب ندارما  اینم ننه قزی ما این عکس با حولت یه کم شبیه عکس نینی تو حوله تو خود سایت مادرکر شدی..... مادرکر اینم تو جوجه:   ...
14 آبان 1390

جشنواره انار....

چهارشنبه رفتیم اداره بابا که همکارای بابا دوست داشتن تو رو ببینن بعدش هم همراه جسین اقا از اونجا رفتیم خونشون پیش محیا ....... اینجا اماده شدیم واسه اداره (پوشیده و خانم) بعد هم همه با هم رفتبم جشنواره انار،دست حاله فاطمه درد نکنه ....بسی خوش گذشت.....البته شما خواب بودی ;) شب هم که شام فاطمه جون کلی زحمت کشیده بود و شما  و محیا خانم هم ...... محیا :آخ جون مهمون اومده واسم دیگه تنها نیستم کیمیا:بذار یه بررسی کنم ببینم چه خبره اول.....  خوبه دوست شیم... محیا:  نظرت چیه با هم شلوغ کنیم کیمیا.... . کیمیا : خوبه بریم..... 1 2 3 شروع یکی تو یکی من.... او آ ایی ااااااااا ه ه ه...
30 مهر 1390