کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

woooooow با کلی تاخیر اومدیم......

من با کلی تاخیر اومدم......دی دی دینگ دینگ...... مامانی اول بگو ببینیم کجا بودی نبودی ؟!........ جونم واست بگه من امتحان داشتم سخت سختتتتتتتتتتت همین الان اخرین کارمو ایمیل کردم و تا چهارشنبه که سمینار دارم یه کم اوضاعم بهتره....گفتم بیام دیگه ....حالا دعوا نکن بیا باهم دوست شیم هههههههه   البته تا اخر ترم استراحت بی استراحت .......پشت هم سمینار و بعدش امتحانات پایاینی و بعدش هم پروژه ها ....به سلامتی تا اسفند گیرم یوهوووووووووووو خیلی سخته خیلییییییییییییییییییییییییی درس و بچه و ..........ولی من میتونممممممممممم میدونممممممممممممم این از علت غیبتم حالا نوبت به تو میرسه........ ...
9 دی 1390

ماجراهای کیمیا شماره 5 (حالم گرفته شده......)

الهی من قربون تو دخملم بشم الهی هر چی درد و بلا داری بیاد واسه من مامان جون ....نبینم تو 1 ثانیه درد بکشی عسلم...... یه 2 ماهی بود با رژیم من خوب بودی دکتر واست قطره آهن داده... آیرووریت که اسانس توت فرنگی داره ، پریشب هم من واسه اولین بار بعد زایمانم گل کلم خوردم ...نمیدونم از کدوم بود که تو دیشب باز خون دفع کردی و باز جیغ و گریه موقع دفع بمرممممممممممم من ....آهن رو اول خودم خوردم ببینم چی میشه بعد به تو دادم چیزی نشد که بهت دادم ....موندم ....خدا کنه این آلرژی لعنتی زودتر دست از سر تو برداره .....اگه میدونستم از چیه باز خوب بود کلا از زندگیم حذفش میکردم .....بلاتکلیفیش بدتره گریهههههههههههههههه ...
9 دی 1390

کیمیا و کارهای جدیدش......

تو این ١٠ روزی که وبلاگ آپ نشده کلی کارای جدید داری مثلا: واسه اولین بار 18 اذر اخر شب وقتی میخواستم عوضت کنم یه دفعه ایی دمر شدی (5 ماه و 3 روزگی) ولی نمیتونی برگردی به پشت .....یعنی من فکر میکنم نمیخوای هههههههه کلا خیلی له دمر شدن علاقه نداری وقتی هم میشی کلی غر میزنی که منو برگردونید هههه اینم سندش : دیگه اینکه برای اولین بار عروسک بهت دادم یه خانم کچل با پستونک.....خیلی دوسش داشتی و واسش ذوق کردی...کلی واسش دست و پا میزنی وقتی میبینیش......حالا چه بلاهایی که سر این نی نی کچل بدبخت نیاوردی اول از همه کلاهشو دراوردی بعد هم جورابشو کندی بعد از کلی کشتی گرفتن باهاش پستونکشو کشف کردی و با ولع پستونکشو میخوری الان دیگه وقتی میبین...
9 دی 1390

علائق کیمیا....

به ابکش استیل خیلی علاقه مندی هر وفت اسباب بازیهات و جقجقه هاتو میشورم میزارم توش میام بهت میدم خالیش میکنی و شروع میکنی به ابکش خوردن و بازی کردن...... عسلمییییییییییییییی جدیدا هم بغلت که میکنیم حمله میکنی و میخوای بخورییمون و با دستت هم بینیمون رو میگیری......بابایی بهت میگه هیولا!!!!! عزیزم اخه معصوم تر از تو هم مگه هست....نیست به خدااااااا یادم نره بگم دقیقا نمیدونم از می ولی قبل از اینکه 5 ماهت تموم بشه صدات که میکنیم بر میگردی .....قربونت برم من ....بچلونمتتتتتتتتتتتتتتتتت  ...
9 دی 1390

فیگورهای جدید کیمیا.....

جدیدا تو کالسکه که میزاریمت فیگور این خان ها رو میگیری ههههه بابا از طرف تو میگفت : مامان بدو برو بدهی هاتو بردار بیار ببینم هههههههه اینم یه عکس مشابه دیگه ......ولی از بغلم گذاشتمت لباست رفته بالا .....وگرنه اصلا دخمل شلخته ایی نیستی عسلم.... ...
9 دی 1390

ماجراهای کیمیا شماره 6(!!!)

(کیمیا هر وقت میخوام ازش عکس بگیرم میخواد دوربینو بگیره) بیا بده من اون دوربینو مامانی   با زبون  خوش میگم بیا بده.... اصلا نده همون تی وی رو میبینم از دوربین هم بهتر ...ولی یادم میمونه ندادی ههههههههه اگه خنده اومد رو لبات واسه سلامتی دخملم دعا کن هم واسه آلرژییش که زودتر خوب بشه هم واسه سزماخوردگیش که بدطوری سرما خورده بچم .... ...
9 دی 1390