کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

ورود دخملم

سلام ، بلاخره من یه کم حالم جا اومد که بیام بعد 10 روز وبلاگت رو اپدیت کنم..... دخمل گلم روز چهارشنبه 15 تیر 90 ساعت 11:22 دقیقه به دنیا اومد با وزن 3385 و قد 51، توسط دکتر لباف و با بیهوشی کامل،قدمت مبارک مامان، خوش اومدی عزیزم به این دنیا ،ایشالا که همیشه سالم و عاقبت به خیر باشی دخترم ......   اینم سند تولدت....ای جانمممممممممم اینم از بابایی و عکس العملش نسبت به دخملش،ببین چفدر دوست داره....منم که هوش و حواس درستی نداشتم ......     ...
4 مرداد 1391

نمیدونم!!!

اینجا از حمام اومدی و تر و تمیز داری تی وی میبینی ببینید چه خانم نشستم ....قروبنت برم من....   بیشتر اطرفیان میگن تو شبیه پسرهایی....بابا هم که موهات روکوتاه کرد دیگه هیچیییییییییی واست یه کلاه خوشگل دخترونه خریدم ولی سرت میزارم میبیم راستی راستی شبیه پسرها میشی‌ها ههههه قروبنت برم مننننننننننننننننننننننننن   ...
8 تير 1391

عروسک بازی

از همون اولین بارهایی که بهت عروسک دارم خیلییییییی دوست داشتی و خیلی قشنگ باهاش ارتباط برقرار میکردی.... اولین بار  5 6 ماهه بودی....هنوز نمی نشستی و هنوز بازی کردن بلد نبودی ولی دوسش داشتی ...قروبونت برم من.... این عکس اولین باری که عروسک دادم بهت 12 اذر 1390 این یه لینک قدیمی http://kimya.niniweblog.com/post71.php ولی حالا  خیلی بهتر و واقعی تر باهاش بازی میکنی....گاهی باهاش مهربونی و نازش میکنی و گاهی میشه وزنه ایی تو دستت و هی بالا و پایینش میکنی و باهاش راه میری.....    گاهی هر جا میری از خودت جداش نمیکتی ...گاهی هم هر چی میگم کیمیا نینیت کو محل نمیدی ههههه این نینیت یه سری وسیله ...
8 تير 1391

در استانه یک سالگیییییییی

دختر گلم حدود یک هفته دیگه یک ساله میشییییی ...اصلا باور نمیشه که به این زودی 1 سال گذشت با اینکه خیلییییییی سخت بود ولی خیلی دوست داشتنی بود و دلم نمیخواست سریع بگذره ...یک ساله که با صدات ، با گریه هات، با خنده هات و با نغ هات و با بازی هات و با شیطنت هات من و بابا صبحمون رو شب و شبمون رو صبح میکنیم ...از اعماق دلم میگم که هیچیییییییییییییییییییییییی جز سلامتی تو و بابا نمیخواهم و البته خودم اونم چون دوست دارم خودم بزرگت کنم ...دوست دارم خودم پرورشت بدم دوست دارم بشی یه خانم مودب و باشخصیت ...دوست دارم باشم و پله پله طی کردن های موفقیت هات رو ببینم ...دوست دارم باشم و سر و سامون گرفتن و خوشبختی و آرامشت رو ببینم ....دوست دارم باشم چون نمیخ...
7 تير 1391

خنده های دوست داشتنی من.....

نمیدونم این مطلب تا کی بمونه ولی من واست نگه داشتم تا بزرگ شدی بدم بشنوی.... این صدای خنده ها  حدود 2 ماه پیش با موبایل ضبط کردم   <a href="http://up98.org/"><img src="http://up98.org/upload/server1/02/j/c7x4vdia4s2ukbq0oos.amr" border="0" alt="آپلودسنتر آپ98" /></a> <a href="http://up98.org/"><img src="http://up98.org/upload/server1/02/j/hvpqbh7o6k00xoncxxi.amr" border="0" alt="آپلودسنتر آپ98" /></a>   اینم لینک دانلود مستقیمش   http://uplod.ir/files/5/89ljpa2p9iq7zh/Recording__28_.amr مستقیم http://up98.org/upload/server1/02/j/c7x4vdia4s2ukbq0oos.amr   ...
7 تير 1391

قهرمان کوچک من .....

خدا میدونه هر وقت این عکس رو میبینم چقدر میخندممممممممممممممم عاشقتم اول شرح بدم چی بوده ماجرا: مامان داشت جارو میکرد....منم که عاشق جارو برقی ...هی جارو برو من برو...  همش دنبال دسته جارو بودم که دست مامان بود ..اونم هی میبرد اینور هی میبرد اون ور.... من که بهش نمیرسیدم!!!...بعد مامانی خستش شد و خاموشش کرد صدا نمیداد دیگه...منم رفتم سمتش دستشو بلند کردم...اَاَ اَ اینقدر سنگین بود که خدا میدونه ولی... من بلندش کردممممممممم هیچ تازه باهاش راه رفتم یه سه چهار قدم که رفتم مامان عکسشو گرفت ..اومد فیلم بگیره ....اخه خیلی باحال بودم خودم هم میفهمیدم !! یهو جارو ول شد رو پام منو میگییییییییییی اول اینطوری شدم  بعد...
4 تير 1391

کیمیا پیشی میشود

این لباس پیشیو وقتی اولش بهمون گفته بودن پسری و  اسمت بردیا بود از کیش واست خریدم ولی بهت خیلی میاداااا...... دوست داشتم بخورمت..... اینجا 48 روزه هستی نفس   از وقتی 40 روزت تموم شده تغییراتی که کردی خیلی محسوسه،احساس میکنم کاملا منو میشناسی هم صدامو هم خودمو عزیزم، بهم میخندی وقتی صدات میکنم.....یه صداهایی از خودت در میاری ، یه کوجولو میتونی گردن بگیری و سرتو خودت با گردن بچرخونی در حد چند ثانیه،سرتو به اطراف میچرخونی  مثلا حرکت رفتن بابا رو با سر دنبال میکنی قبلا  فقط با چشم دنبال میکردی گلممممممممم دیگه اینکه هنوز تو تشک بازی عکس العملی نداری ...ههههههههه   ...
29 خرداد 1391