کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

رفتیم پارک

دیروز با دوستام رفتیم پارک...کلی خوش گذشت ...اینقدر یطونی کردیم که من با اینکه ظهر 2 ساعت لا لا کرده بودم رسیدیم خونه اط ساعت 8:15 خوابیدم تا 10:30 هههههه این منم تو پارک...میشناسید که این خانمه مثل اینکه زورش به من میرسید!!!! نکننننننن گریهههه دهِ برو اونور میگم... فکر نکنی من میخورما ...دفعه اخرت باشه ....ههههههه  هیچ کس بردیا خودم نمیشه... این نینی نازه هم رانیا هست نمیدونم چرا همش گریه میکرد....از کی میترسید نمیدونم...بردیا هم همش به گریه اش میخندید هههههه   این جمع ما نینی هاالبته همه نیستیم!! اینم ما مو مامانای گلمون   این من که لباس راحتی پوشیدم ههههه   ...
19 خرداد 1391

رفتیم باغ

 جاتون خالی تعطیلات رفتیم باغ...کلی خوش گذشت ...هوا عالیه و منم حسابی شیطونی کردم... بابا پاهامو میزاشت تو آب ...یخ بود ولی کلی کیف میداد.... اینجا یه هاپو بود با اینکه من خیلی دوست داشتم ولی هاپ هاپ که میکرد یه ترسناک میشد منم میچسبیدم به بابا..... ...
19 خرداد 1391

من و شیطنت هام به روایت تصویر

١- مامان و امتحان دادن های الکیش!!!منم به خدمت جزوهاش همیشه میرسم که دیگه وقتای با من گذاشتنش رو با اینا نذاره  ٢- روزگار کابینت ها از دست من !!! 3- ولی مامان یه کابیت دراه هر چی ات و عاشغال امن داشته گذاشته توش که من میرم سرش و هر چی توش هست میریزم بیرون و هیچی هم بهم نیمگه هیچ ...یه بازار مس گراهای راه میندازم با تاق و توق هام بیا و ببین بیچاره همسایه پایینه !!!   4 5- یه وسیله بزرگ هم که نمیدونم چی بود شانسی یه روز توش بود منم کشیدم بیرون ولی خیلی کار سختی بود!!!! 6- این درجه ها چیه روش!!! 7- خلاصه !! 8- دیگه اینکه از در و دیوار بالا میرم هر چند نا موفق !! از عسلی ، تخت و میز تی وی بالا...
18 خرداد 1391

من و کارام به روایت تصویر

در ادامه پست قبلی که مامانم شرح احوالات منو گفت عکسام هم وارد میشود...... 1- اول از همه بگم که من با کسی شوخی ندارم.....ههههههههه قربون اون جذبه ات مامان یه کم مامانم از کارام تعریف کنه تا بعد شیطنت هام !!! 2- اینجا پشت در حمام میکوبی و منتظر که بابایی باید بیرون ....گفته بودم که عاشق حمام و گلاب به روتون wc هستی!! 3- یعنی چرا نمیاد!!من چکار میتونم بکنم؟! 4- مامان گفته بود که من خودم آب میخورم 5- اونقده پتوم رو دوست دارمممممممممم این یکی رو هر جا میرم چهاردست و پا با خودم میبرم هههه 6- غیر از پتوم ماژیک و خودکار و هویجم دستم بیام دیگه ولش نمیکنم!! 7- اینقده حال میده که دور تا دور میز م...
18 خرداد 1391

و من ادامه داشتم و وقت نشد ;)

بعد از کلی وقت برگشتیم ....یه چند تا مطلب نوشتم همش متاسفانهههههههههههههه پرید...گریهههههه.....چون وقت ندارم فقط عکساشو گذاشتم ....ایشالا سر فرصت مامان جون متنش رو هم تکمیل میکنم... عکس خودش گویای کامل شرایط تو من هست . فقط بگم که کلی پیشرفت کردی و بزرگ شدی دخمل گلم..... دوست دارم قد یه دنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا امسال اولین سالی بود که من مامان بودم هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا  و 10 ماهگیت با 6 روز تاخیر مبارک زندگیمممممممممممممم ١- قربون اون ژست حاجی بازاریت برم من ....هههههههه ٢- دوست دارم زندگیمممممممممممممممم ٣- قربون اون نگاهات مامانمممممممممممممممم..... ...
24 ارديبهشت 1391

اندر احوالات این روزهای کیمیا مامان

به تمام معنااااااااااااااااااااااا بیچارم کردی  دیگه روزگار خوشی من تموم شد جونم واست بگه که خیلییییییییییییییییی شیطون شدی ..... با سرعت سینه خیز میری کرم کوچولوی من به حالت شنا هم میری ...تند تند از یکشنبه 27 فروزردین چهار دست و پا میری  ولی خیلی اروم و با احتیاط و ریز ریز شروع کردی تا امروز که دیگه به راحتی میری جلو اگه تو حال خودت باشی چهار دست و پا میری ولی اگه بخوای به چیزی برسی و هیجان داشته باشی سینه خیز میای چو سرعتت بیشتره !!!ههههه (از انجایی که این پست روزهاست در حلت چرک نویس مونده بود اضافه میکنم تند تند 4 دست و پا میری ههههه) دست به همه جا میگیری بلند میشی ....مبل ..تخت ما..نرده های تخت خودت...میز تی و...
5 ارديبهشت 1391

یه حرکت اساسی

امشب برای اولین بار تخت رو گرفتی بلند شدی بعد با کمک ازش رفتی بالا ....ولی قشنگ این بود که سینه خیز اومدی جلو اون طرف تخت...جلوت رو که دیدی زمینه  ادامه ندادی ...در کمال تعجب در همون حالت دمر چرخیدی و دنده عقب از تخت اومدی پایین!!!!!!اول پای راست بعد هم چی و بعد هم دو دستی ملافه تخت رو چسبیده بودی .....جانممممممممممممممممم من موندم چه طوری یاد گرفتی که اینکارو بکنی نمیفتی و راهش اینه !!!!!جل الخالق..... عکسی موجود نیست چون مامان انرژی عکس نداره..... از دیروز هم یعنی ٢٠ قروردین بای بای کردن یاد گرفتی با ذوق بای بای میکنی بغل بابا بودی داشتی میرفتی ددد که من باهات بای بای کردم تو هم تکرار کردی...قربون اون دستای کوچولوت برم...
22 فروردين 1391

رکورد بازدید شکست

دیرور رکورد بازدید وبلاگت شکست و به ٦٢٠ بازدید در روز گذشته رسید تا حالا بیشتر از 400 و خورده ایی نشده بود خودم تعجب کردم ههههههه به هر حال اینم واست ثبت کردم  و این اولین مطلب با موضوع 9 تا 12 ماهگیت بود هههههه چه بیکارم من !!!! در تاریخ 21.1.91 شد 649 تا ههههههههه   ...
21 فروردين 1391